گر گل نه بخدمتت ز جا برخیزد از کمال خجندی رباعی 13
1. گر گل نه بخدمتت ز جا برخیزد
بهر زدنش باد صبا برخیزد
1. گر گل نه بخدمتت ز جا برخیزد
بهر زدنش باد صبا برخیزد
1. گفتم که بده بوسه ای حور نژاد
زان تنگ دهان که هیچ ازویم نگشاد
1. گفتم که چه ریزد ز لبت گفت قند
گفتم که چه خیزدت ز مو گفت کمند
1. یاران چو ورق شکسته ما میجویند
چو خامه یکی دو عیب ما میپویند
1. گفتم که چه شوم تیغ تو را گفت سپر
گفتم که ز تیرت چه کنم گفت حذر
1. گفتم که: به رویت چه کنم؟ گفت: نظر
گفتم که: به کویت چه کنم؟ گفت: گذر
1. گفتم روزم گفت بدین روز مناز
گفتم که شبم گفت مکن قصه دراز
1. خط تو که خوانند خط ریحانش
سنبل نکشد سر ز خط فرمانش
1. ای یار لطیف دلستان نازک
قیماغ و عسل بیار و نان نازک
1. بر گوش رسد همی نوا خوانی دل
جان بی خبر است از غم پنهانی دل
1. ای سرو اگر ترا چو طوبی خوانیم
از سرکشیت بجای خود بنشانیم
1. ای مالک روح از چه ترسی ز عدم
قدرت ز فنای جسم کی گردد کم