دی جلوه گری بین که آراست از کمال خجندی رباعی 1
1. دی جلوه گری بین که آراست مرا
خوان کرم خدا مهیاست مرا
1. دی جلوه گری بین که آراست مرا
خوان کرم خدا مهیاست مرا
1. قول و غزلی که دل رباید همه را
چنگت بوصول چپ سراید همه را
1. گفتم مستی گفت که آری بخدا
گفتم مگذار گفت که بگذار مرا
1. با پسته شیرین تو شکر هیچ است
با سنبل مشگین تو عنبر هیچ است
1. با پسته تنگ تو شکر بر هیچ است
با موی میان تو کمر بر هیچ است
1. تا کی نبود با دل من تمکینت
تا چند بود جور و جفا آئینت
1. دندان مرا چو درد پنهان بگرفت
آن درد نهان در دل و در جان بگرفت
1. کس خوبتر از تودر جهان ممکن نیست
بس خوبتر از تو در جهان ممکن نیست
1. در دور زمان لحظه ای آرامش نیست
دنیای دنی مکان آسایش نیست
1. انسان بمثل آینه باشد بالذات
همواره بود مظهر حق این مرات
1. آن میر که در سماع سوزی دارد
سگ روی غلام همچو پوزی دارد
1. امروز چو شعر هر که در خط کوشد
خطی ز خطت بصد غزل نفروشد