آثار کمال خجندی

صفحه 1 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 طبیب شهر چه نقدیع میدهد ما را که کس نیافت به حکمت علاج سودا را

2 ز خاک پات گرم شتر به تیغ بردارند نهم مرو ننهم از سر این نما را

3 سهی قدان بهشت ار به سرو ما برسند چو سابه در قدم او کشند بالا را

4 ملامتم چه کنی کز ازل نگاشته اند بنام اهل نظر نقش روی زیبا را

1 دوش رسیدم به گوش از لب جانان خطاب ای دل اگر عاشقی دیده پوشان ز خواب

2 پیش خیالت که هیچ دور مباد از نظر خواب چه باشد که نیست چشم جهان بین به خواب

3 بسکه لطیف است آن عارض نازک به رو چونکه نظر می کنی می چکد از دیده آب

4 تا به صدارت نشست عشق تو در سینه ام شد هوس آباد دل از ستم او خراب

1 دل و جان تا رهند از بند بگشا زلف مشکین را به پایت میفتد آخر رها کن یک دو مسکین را

2 ز چندان تیر کز شوخی ز مژگان بر تراشیدی یکی بر جان من افکن چه خواهی کرد چندین را

3 سر زلف ترا در چین بدین صورت رخ نگین چرا پر می کشد چندین مصور صورت چین را

4 ز زحمت هایخود شرمنده آن استانم من که از بیمار دردسر بود پیوسته بالین را

1 کعبه کویش مراد است این دل آواره را با مراد دل رسان بارب من بیچاره را

2 دل دران کو رفت و شد آواره من هم می روم تا ازان آواره تر سازم دل آواره را

3 در میان خار و خارا گر تونی همراه من گل شناسم خار را دیبا شمارم خاره را

4 گر از آن دامن باین درویش اصلی می رسد پاره ای می دوختم این جان پاره پاره را

1 امشب ز خیالش سر ما خواب دگر داشت وز عارض او چشم ترم آب دگر داشت

2 رخسارة ساقی و لب جام و رخ شمع هریک از فروغ رخ او تاب دگر داشت

3 مهتاب شد از روزنه و تیره نشد چشم کین خانه ازو پرتو مهتاب دگر داشت

4 هرجا دل سودا زدهای بود کشان کرد زلفش که به هر سلسله قلاب دگر داشت

1 ای ابتدای دردت هر درد را نهایت عشق ترا نه آخر شوق ترا نه غایت

2 ذوق عذاب تا کی بیگانه را چشانی از رحمت تو ما را هست این قدر شکایت

3 در ماجرای عشقت علم و عمل نگنجد آنجا که قصه تست چه جای این حکایت

4 در پیش دانش تو چون طفل راه نادان پیران با کرامت مردان با ولایت

1 آه که از حال من یب ندانست مردم و درد دلم طبیب ندانست

2 گل مگر این بی وفانی از پی آن کرد کز دل مجروح عندلیب ندانست

3 عقل ز هر کسی که ماجرای تو پرسید هیچ کس این قصه عجیب ندانست

4 تا دل آواره در کمند تو افتاد هیچ کس احوال آن غریب ندانست

1 ای زغمت دل به جفا مبتلا بی تو به صد گونه بلا مبتلا

2 ساکن کوی تو به چنگ رقیب چون به سگ خانه گدا مبتلا

3 همچو دل خون شده در دست تو با رخ و با آن کف پا مبتلا

4 با تو چه گویم که چه ها میکشد دایم از آن زلف دو تا مبتلا

1 ما را به عشق می کند ارشاد پیر ما داند که زاهدی نبود دلپذیر ما

2 دل جای مهر تست چه پنهان کنیم راز چون روشن است پیش تو ما فی الضمیر ما

3 جان میدهیم تحفه به باد و نمی برد خجلت برد مگر ز متاع حقیر ما

4 در حسن و حسن عهد نیابیم سالها هم ما نظیر آن به و هم او نظیر ما

1 ای از تو بانواع مرا چشم رعایت آری نظری کن به من از عین عنایت

2 یکبار به تصریح مرا بنده خود خوان زیرا که همه کس نکند فهم کنایت

3 گفتی که عتابی کنم و ناز، دگر بار گفتم نکنی تا نکنم حمل شکایت

4 دلبستگی زلف تو نگذاشت و گرنه را میرفتم ازین شهر ولایت به ولایت

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی