از از خیام نیشابوری ترانهی خیام (صادق هدایت) 1
1. از منزلِ کفر تا به دین، یک نفس است،
وز عالم شک تا به یقین، یک نفس است،
...
1. از منزلِ کفر تا به دین، یک نفس است،
وز عالم شک تا به یقین، یک نفس است،
...
1. شادی بطلب که حاصلِ عمر دمی است،
هر ذرّه ز خاکِ کیقبادی و جَمی است،
...
1. تا زُهره و مَهْ در آسمان گشته پدید،
بهتر ز میِ ناب کسی هیچ ندید؛
...
1. مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش، دمی خوشتر از این نتوان یافت
...
1. چون عهده نمیشود کسی فردا را،
حالی خوش کن تو این دلِ سودا را،
...
1. این قافلهٔ عمر عجب میگذرد!
دریاب دمی که با طَرَب میگذرد؛
...
1. هنگام سپیدهدم خروس سحری،
دانی که چرا همیکند نوحهگری؟
...
1. وقت سحر است، خیز ای مایهٔ ناز،
نرمکنرمک باده خور و چنگ نواز،
...
1. هنگام صبوح ای صنمِ فرخْپی
برساز ترانهای و پیش آور می؛
...
1. صبح است، دمی بر می گلرنگ زنیم،
وین شیشهٔ نام و ننگ بر سنگ زنیم،
...
1. روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد،
ابر از رُخِ گلزار همیشوید گَرْد،
...
1. فصلِ گُل و طَرْفِ جویْبار و لبِ کِشْت،
با یک دو سه تازه دلبری حورسرشت؛
...