ساقی گل و سبزه بس طربناک از خیام نیشابوری رباعی 37
1. ساقی گل و سبزه بس طربناک شدهست
دریاب که هفته دگر خاک شدهست
...
1. ساقی گل و سبزه بس طربناک شدهست
دریاب که هفته دگر خاک شدهست
...
1. عمریست مرا تیره و کاریست نه راست
محنت همه افزوده و راحت کم و کاست
...
1. فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه اهل و لعبتی حورسرشت
...
1. گر شاخ بقا ز بیخ بختت رستست
ور بر تن تو عمر لباسی چستست
...
1. گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
...
1. گویند مرا که دوزخی باشد مست
قولیست خلاف ، دل در آن نتوان بست
...
1. من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
...
1. مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت
...
1. می خوردن و شاد بودن آیین من است
فارغ بودن ز کفر و دین دین من است
...
1. می لعل مذاب است و صراحی کان است
جسم است پیاله و شرابش جان است
...
1. می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
...
1. نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
...