* از خیام نیشابوری ترانهی خیام (صادق هدایت) 25
1. * می بر کفِ من نِهْ که دلم تاب است،
وین عمرِ گریزپای چون سیماب است،
...
1. * می بر کفِ من نِهْ که دلم تاب است،
وین عمرِ گریزپای چون سیماب است،
...
1. می نوش که عمرِ جاودانی این است،
خود حاصِلَت از دوْرِ جوانی این است.
...
1. با باده نشین، که مُلْکِ محمود این است،
وَزْ چنگ شنو، که لحنِ داوود این است؛
...
1. امروز تو را دسترس فردا نیست،
و اندیشهٔ فردات به جز سودا نیست،
...
1. * دوْرانِ جهان بی می و ساقی هیچ است،
بی زمزمهٔ نایِ عراقی هیچ است؛
...
1. تا کی غمِ آن خورم که دارم یا نه؛
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه،
...
1. تا دست به اتفاق بر هم نزنیم،
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم،
...
1. لب بر لب کوزه بردم از غایت آز،
تا زو طلبم واسطهٔ عمرِ دراز،
...
1. خیام، اگر ز باده مستی، خوش باش؛
با لالهرخی اگر نشستی، خوش باش؛
...
1. فردا علم نفاق طی خواهم کرد،
با موی سپید قصد می خواهم کرد،
...
1. گردون نِگَری ز قدِّ فرسودهٔ ماست،
جیحون اثری ز اشکِ پالودهٔ ماست،
...
1. عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پیِ نیستی و هستی گذرد
...