1 از درسِ علوم جمله بگریزی بِهْ، و اندر سرِ زلفِ دلبر آویزی به،
2 ز آن پیش که روزگار خونت ریزد، تو خونِ قِنینه در قدح ریزی به.
1 * هر گه که بنفشه جامه در رنگ زند، در دامنِ گل بادِ صبا چنگ زند،
2 هشیار کسی بُوَد که، با سیمْبَری می نوشد و جام باده بر سنگ زند.
1 * دوْرانِ جهان بی می و ساقی هیچ است، بی زمزمهٔ نایِ عراقی هیچ است؛
2 هر چند در احوال جهان مینگرم، حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است.
1 ایّامِ زمانه از کسی دارد ننگ، کاو در غمِ ایّام نشیند دلتنگ؛
2 می خور تو در آبگینه با نالهٔ چنگ، ز آن پیش که آبگینه آید بر سنگ!
1 شادی بطلب که حاصلِ عمر دمی است، هر ذرّه ز خاکِ کیقبادی و جَمی است،
2 احوالِ جهان و اصلِ این عمر که هست، خوابی و خیالی و فریبی و دمی است.
1 گردون نِگَری ز قدِّ فرسودهٔ ماست، جیحون اثری ز اشکِ پالودهٔ ماست،
2 دوزخ شَرَری ز رنجِ بیهودهٔ ماست. فردوس دمی زِ وقتِ آسودهٔ ماست.
1 هنگام سپیدهدم خروس سحری، دانی که چرا همیکند نوحهگری؟
2 یعنی که: نمودند در آیینهٔ صبح کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری!
1 * تَن زن چو به زیرِ فَلَکِ بیباکی، می نوش چو در جهانِ آفتناکی؛
2 چون اوّل و آخِرت به جز خاکی نیست، انگار که بر خاک نهای در خاکی.
1 چون عهده نمیشود کسی فردا را، حالی خوش کن تو این دلِ سودا را،
2 می نوش به ماهتاب، ای ماه که ماه بسیار بگردد و نیابد ما را.
1 تا دست به اتفاق بر هم نزنیم، پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم،
2 خیزیم و دمی زنیم پیش از دمِ صبح، کاین صبح بسی دمد که ما دَم نزنیم!