1 اگر دانی زبان اختران را شبانه بشنوی راز جهان را
2 سکوت شب به صد آهنگ خواند به گوشت قصه های آسمان را
1 دل در همه حال تکیهگاه است مرا در ملک وجود پادشاه است مرا
2 از فتنهٔ عقل چون به جان میآیم ممنون دلم خدا گواه است مرا
1 بر قلهٔ کهسار، درختی برپاست بر شاخ درخت، آشیانی پیداست
2 غم کوه و درخت، زندگانی من است بر شاخ درخت، مرغکی نغمهسراست
1 سرمایهٔ عیش، صحبت یاران است دشواری مرگ، دوری ایشان است
2 چون در دل خاک نیز یاران جمعند پس زندگی و مرگ به ما یکسان است
1 از مرگ نترسم که مددکار من است در روز پسین مونس و غمخوار من است
2 اجداد مرا برده به سر منزل خاک این مرکب خوشخرام رهوار من است
1 کشتند بشر را که سیاست این است کردند جهان تبه که حکمت این است
2 در کسوت خیرخواهی نوع بشر زادند چه فتنه ها، مهارت این است
1 با خلق نکو بِزی که زیور این است در آینهٔ جمال، جوهر این است
2 آن قطرهٔ اشکی که بریزد بر خاک بردار که گنج لعل و گوهر این است
1 ای غره به اینکه دهر فرمانبر توست وین ماه و ستاره و فلک چاکر توست
2 ترسم که ترا چاکر خویش پندارند آن مورچگان که رزقشان پیکر توست
1 تا بر لب من آه شررباری هست بر ساز شکستهٔ دلم تاری هست
2 درهای امید را اگر بربستند تا مرگ بود رخنهٔ دیواری هست
1 ای مشت گل این غرور بیجای تو چیست؟ یک بار به خود نگر که معنای تو چیست؟
2 یک جعبهٔ استخوان، دو پیمانهٔ خون پنهان تو چیست؟ آشکارای تو چیست؟