1 چیست بر آن کس که پوید خاک سالار عرب مینبوید تا ابد بویای پر عطر و طرب
2 بر سرم چندان مصیبت ریخت از هجران تو گر بریزد فی المثل بر روزها، گردند شب
1 هر چند دل از محنت ایام داغ یافت رمزی ز داغهای دلم قرچه داغ یافت
2 اما چو دید راه وصال است وصل را وهم آن خیال کرد و ز داغش فراغ یافت
1 نسیما گرفتند ره بر در آن سرو دلجویت بگو ای زمره شیر افکنان نخجیر آهویت
2 ز طول مدت هجران و شام محنت دوری تو مانی زنده، خالد گشت قربان دو ابرویت
1 خورد در نافه خون مشک ختن از رشک گیسویش نهد سروسهی سر در قدم از قد دلجویش
2 اگر زاهد به خواب آن شوخ را بیند یقین دانم نسازد سجده را هرگز به جز محراب ابرویش
1 واله شوق جمال دوستان بی نصیب از گشت باغ و بوستان
2 بنده وامانده از وصل حبیب خالد درمانده در هندوستان
1 سلامی جانفزا چون نشاه می تحیاتی فزون تر زان پیاپی
2 بر آن نو باوه باغ جوانی که باشد زهر بی او زندگانی
1 قاضئی مانند ملا مصطفی در سرزمین نیست، قاضی خود بود چون دیگران شاهد بر این
2 میستاند تا نبیند نان او هرگز به خواب خواب مستی از دو چشم دلبران نازنین