وام بگرفتم به صد جان گرد از خالد نقشبندی غزل 1
1. وام بگرفتم به صد جان گرد نعلین ترا
هست جانی آنهم از تو چون دهم دین ترا
...
1. وام بگرفتم به صد جان گرد نعلین ترا
هست جانی آنهم از تو چون دهم دین ترا
...
1. واحسرتا که جدا شدم از خانه خدا
از غصه وقت گشت شود دل ز هم جدا
...
1. به معمار غمت نو ساختم ویرانه خود را
به یادت کعبه کردم عاقبت بتخانه خود را
...
1. جز تو سرمایه جان نیست مرا
بی تو سودای جنان نیست مرا
...
1. چنان ببریدی آخر رشتههای آشنایی را
که نتوان داد داد شکوه روز جدایی را
...
1. می رسد گر شوی تو دور از ما
تا سمک اشک و آه تا به سما
...
1. ای گل رویت بود مژگان به چشمم خارها
صد ماه کنعانی برم چون نقش بر دیوارها
...
1. الهی تا به کی مرغ دل اندر دام کاکلها
بود درمانده و پا بسته، ای حلال مشکلها
...
1. ای به قد سرو و به عارض همچو ب و د و ر (با و دال و را)
کرده زلفت آفتابی را نهان در ش و ب (شین و با)
...
1. مجمر سینه ز دوریت به تاب است امشب
وز غمت صبر به دل نقش بر آب است امشب
...
1. جای جانان است اینجا مایه جانم کجاست؟
منزل سلطان خوبان است سلطانم کجاست؟
...
1. بی روی توام ای مه نو خانه خراب
وز هجر توام صبر به دل نقش بر آب است
...