خواجوی کرمانی

صفحه 1 از 94
94 اثر از غزلیات خواجوی کرمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات خواجوی کرمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات خواجوی کرمانی

1 ای غره ماه از اثر صنع تو غرا وی طره شب از دم لطف تو مطرا

2 نوک قلم صنع تودر مبدا فطرت انگیخته برصفحهٔ کن صورت اشیا

3 سجاده نشینان نه ایوان فلک را حکم تو فروزنده قنادیل زوایا

4 هم رازق بی ریبی و هم خالق بی عیب هم ظاهر پنهانی و هم باطن پیدا

1 صل علی محمد دره تاج الاصطفا صاحب جیش الاهتدا ناظم عقد الاتقا

2 بلبل بوستان شرع اختر آسمان دین کوکب دری زمین دری کوکب سما

3 تاج ده پیمبران باج ستان قیصران کارگشای مرسلین راهنمای انبیا

4 سید اولین رسل مرسل آخرین زمان صاحب هفتمین قرآن خواجهٔ هشتمین سرا

1 ای صبح صادقان رخ زیبای مصطفی وی سرو راستان قد رعنای مصطفی

2 آئینهٔ سکندر و آب حیات خضر نور جبین و لعل شکر خای مصطفی

3 معراج انبیا و شب قدر اصفیا گیسوی روز پوش قمرسای مصطفی

4 ادریس کو معلم علم الهی است لب بسته پیش منطق گویای مصطفی

1 طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا بالله قل لحاشتی ما بال رکب قد سری

2 یاران برون رفتند و من در بحرخون افتاده‌ام طرفی علی هجرانهم تبکی و ما تغنی البکا

3 بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند ساروا و من آماقنا اجروا ینا بیع الدما

4 افتان و خیزان میروم تاکی رسم در کاروان و الرکب قد ساروا الی الایحاد و الحادی حدا

1 این چه خلدست که چندین همه حورست اینجا چه غم از نار که در دل همه نورست اینجا

2 گل سوری که عروس چمنش می‌خوانند گو بده باده درین حجله که سورست اینجا

3 موسم عشرت و شادی و نشاطست امروز منزل راحت و ریحان و سرورست اینجا

4 اگر آن نور تجلیست که من می‌بینم روشنم گشت چو خورشید که طورست اینجا

1 بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا که برون شد دل سرمست من از دست اینجا

2 چون توانم شد از اینجا که غمش موی کشان دلم آورد و به زنجیر فرو بست اینجا

3 تا نگوئی که من اینجا ز چه مست افتادم هیچ هشیار نیامد که نشد مست اینجا

4 کیست این فتنهٔ نوخاسته کز مهر رخش این دل شیفته حال آمد و بنشست اینجا

1 گر راه بود بر سر کوی تو صبا را در بندگیت عرضه کند قصه ما را

2 ما را به سرا پردهٔ قربت که دهد راه برصدر سلاطین نتوان یافت گدا را

3 چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند سر کوفته باید که بدارند گیا را

4 گر ره بدواخانهٔ مقصود نیابیم در رنج بمیریم و نخواهیم دوا را

1 چو در نظر نبود روی دوستان ما را به هیچ رو نبود میل بوستان ما را

2 رقیب گومفشان آستین که تا در مرگ به آستین نکند دور از آستان ما را

3 به جان دوست که هم در نفس بر افشانیم اگر چنانکه کند امتحان به جان ما را

4 چه مهره باخت ندانم سپهر دشمن خوی که دور کرد بدستان ز دوستان ما را

1 وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب ار از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را

2 ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق در خوی خجلت افکند چشمهٔ آفتاب را

3 وقت سحر که بلبله قهقهه بر چمن زند ساغر چشم من بخون رنگ دهد شراب را

4 بسکه بسوزد از غمش ایندل سوزناک من دود برآید از جگر ز آتش دل کباب را

1 همچو بالات بگویم سخنی راست ترا راستی را چه بلاییست که بالاست ترا

2 تا چه دیدست ز من دیده که هردم گوید کاین همه آب رخ از رهگذر ماست ترا

3 ایکه بر گوشهٔ چشمم زده‌ای خیمه ز موج مشو ایمن که وطن بر لب دریاست ترا

4 پیش لعلت که از او آب گهر میریزد وصف لؤلؤ نتوان کرد که لالاست ترا

خواجوی کرمانی

94 اثر از غزلیات خواجوی کرمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات خواجوی کرمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی