چار چیز است خوش آمد از خاقانی شروانی قطعه 37
1. چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
...
1. چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
...
1. دوستکانی داد شاهم جام دریا شکل و من
خوردم آن جام و شکوفه کردم و رفتم ز دست
...
1. به خدائی که در ره عدلش
بندگان را هزار آفتهاست
...
1. زین اشارت که کرد خاقانی
سر فراز است بلکه تاجور است
...
1. گر نشستی ورای خاقانی
نه ورا عیب و نه تو را هنر است
...
1. ای عماد الدین ای صدر زمان
هر زمان صدری تو را خاک در است
...
1. ایا نظام ممالک قوام روی زمین
تو آفتابی و صدر تو آسمانوار است
...
1. مشو خاقانیا مغرور دولت
که دولت سایهٔ ناپایدار است
...
1. گرچه خاقانی از اصحاب فروتر بنشست
نتوان گفت که در صدر تو او کم قدر است
...
1. شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است
فارغم از دولتی که نعمت و ناز است
...
1. هم چنین فرد باش خاقانی
کآفتاب این چنین دل افروز است
...
1. من آن خاقانی دریا ضمیرم
کز ابر خاطرش خورشید برق است
...