1 بی زحمت تو با تو وصالی است مرا فارغ ز تو با تو حسب حالی است مرا
2 در پیش خیال تو خیال است تنم پیوند خیال با خیالی است مرا
1 غم کرد ریاض جان مه و سال مرا آئینه ندارد دل خوشحال مرا
2 صیاد ز بس که دوستم میدارد بسته است در آغوش قفس بال مرا
1 دل خاص تو و من تن تنها اینجا گوهر به کفت بماند و دریا اینجا
2 در کار توام به صبر مفکن کارم کز صبر میان تهیترم تا اینجا
1 ای دوست غم تو سربه سر سوخت مرا چون شمع به بزم درد افروخت مرا
2 من گریه و سوز دل نمیدانستم استاد تغافل تو آموخت مرا
1 عشق تو بکشت عالم و عامی را زلف تو برانداخت نکونامی را
2 چشم سیه مست تو بیرون آورد از صومعه بایزید بسطامی را
1 میساخت چو صبح لالهگون رنگ هوا با توبهٔ من داشت نمک جنگ هوا
2 هر لکهٔ ابرم چو عزائم خوانی در شیشه پری کرد ز نیرنگ هوا
1 عیسی لب و آفتاب روئی پسرا زنار خط و صلیب موئی پسرا
2 لشکرکشی و اسیر جوئی پسرا خاقانی اسیر شد چه گوئی پسرا
1 ای تیر هنر صهیل و برجیس لقا شعری فش و فرقدفر و ناهید صفا
2 پیش رخ تو ماه و سماک و جوزا خوارند چو پیش مهر پروین و سها
1 پذرفت سه بوس از لب شیرین ما را یک شب به فریب داشت غمگین ما را
2 گفتم بده آن وعدهٔ دوشین ما را دست بزد و نکرد تمکین ما را
1 ای دوست اگر صاحب فقری و فنا باید که شعورت نبود جز به خدا
2 چون علم تو هم داخل غیر است و سوی باید که به علم هم نباشی دانا