1 دیدی که هیچگونه مراعات من نکردی در کار من قدم ننهادی به پایمردی
2 زنگار غم فشاندی بر جانم و ندیدی کز چرخ لاجوردی دل هست لاجوردی
3 روز سیاه کردی روزی ز روی حرمت در روی تو نگفتم آخر که تو چه کردی
4 تا خون من چو آب نخوردی به نوک غمزه در جستجوی کشتن من آب وانخوردی
1 ز بدخوئی دمی خو وانکردی مراعاتی بجای ما نکردی
2 بر آن خوی نخستینی که بودی از آن یکذره کمتر وانکردی
3 بجای من که بر عهد تو ماندم ز بدعهدی چه ماندت تا نکردی
4 مگر لطفی که از تو چشم دارم در آن عالم کنی، کاینجا نکردی
1 کاشکی جز تو کسی داشتمی یا به تو دسترسی داشتمی
2 یا در این غم که مرا هر دم هست همدم خویش کسی داشتمی
3 کی غمم بودی اگر در غم تو نفسی، همنفسی داشتمی
4 گر لبت آن منستی ز جهان کافرم گر هوسی داشتمی
1 درآ کز یک نظر جان تازه کردی بسا عشق کهن کان تازه کردی
2 چو می در جان نشین تا غم نشانی که چون می مجلس جان تازه کردی
3 می چون بوستان افروز ده زانک سفال دل چو ریحان تازه کردی
4 خیالت در برم باغ طرب داشت رسیدی ز آب حیوان تازه کردی
1 دوست داری که دوستدار کشی هر دلی را هزار بار کشی
2 تو گرفتار عشق را ز نهان دم دهی پس به آشکار کشی
3 رشتهٔ جان سیه کنی چون شمع عاشقی را که شمعوار کشی
4 ما چراغ تو و تو آتش و باد گر یکی برکنی هزار کشی
1 تا لوح جفا درست کردی سر کیسهٔ عهد سست کردی
2 ای من سگ تو، تو بر سگ خویش بسیار جفای چست کردی
3 گفتی سگ من چه داغ دارد آن داغ که از نخست کردی
4 کشتیم درست و بر لب خویش خون دل من درست کردی
1 ز دلت چه داد خواهم که نه داور منی ز غمت چه شاد باشم که نه غمخور منی
2 همه عالم آگهی شد که جفاکش توام نیم از دل تو آگه که وفاگر منی
3 دلم از میانه گم شد عوضش چه یافتم که نه حاصلم همین بس که تو دلبر منی
4 نفسی دریغ داری ز من ای دریغ من ز تو قانعم به بوئی که سمنبر منی
1 خاک توام مرا چه خوری خون به دوستی جان منی مرا مکش اکنون به دوستی
2 ای تازه گل که چون ملی از تلخی و خوشی چند از درون به خصمی و بیرون به دوستی
3 مانی به ماه نو که بشیبم چو بینمت چون شیفته شوم کنی افسون به دوستی
4 خونم همی خوری که تو را دوستم بلی ترک اینچنین کند که خورد خون به دوستی
1 دل نداند تو را چنان که توئی جان نگنجد در آن میان که توئی
2 با تو خورشید حسن چون سایه میدود پیش و پس چنان که توئی
3 عقل جان بر میان به خدمت تو میشتابد به هر کران که توئی
4 تو جهان دگر شدی از لطف هم تو سلطان بر آن جهان که توئی
1 بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی
2 زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد ساقی برات ما ران بر عالم خرابی
3 گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم بس رخنه کردیم دل، در دل چرا نتابی
4 از افتاب دیدی بر خاک بوسه دادن کو بوسه کآخر ار من خاک تو آفتابی