1 آن لعل شکر خنده گر از هم بگشایی حقا که به یک خنده دو عالم بگشایی
2 ورچه نگشائی لب و در پوست بخندی از رشتهٔ جانم گره غم بگشایی
3 مجروح توام شاید اگر زخم ببندی رحمی کن ار حقهٔ مرهم بگشایی
4 کاری است فرو بسته، گشادن تو توانی صد مشکل ازینگونه به یکدم بگشایی
1 تاطرف کلاه برشکستی قدر کله قمر شکستی
2 در حلق دلم فتاد زنجیر تا حلقهٔ زلف برشکستی
3 زان زلف شکسته عاشقان را صد کار به کار درشکستی
4 درد دل ما به بوسه بردی و آوازهٔ گلشکر شکستی
1 یا وصل تو را نشانه بایستی یا درد مرا کرانه بایستی
2 میسوزم ازین غم و نمیبیند این آتش را زبانه بایستی
3 گفتی به طلب رسی به کوی ما خود کوی تو را نشانه بایستی
4 تا دل به وصال تو رسد روزی در عهدهٔ آن زمانه بایستی
1 بر دیده ره خیال بستی در سینه به جای جان نشستی
2 وز غیرت آنکه دم برآرم در کام دلم نفس شکستی
3 مرهم به قیامت است آن را کامروز به تیر غمزه خستی
4 تا خون نگشادم از رگ جان تبهای نیاز من نبستی
1 عالم افروز بهارا که تویی لشکر آشوب سوارا که تویی
2 هم شکوفهٔ دل و هم میوهٔ جان بوالعجبوار بهارا که تویی
3 اژدها زلفی و جادو مژگان کافرا معجزه دارا که تویی
4 تو شکار من و من کشتهٔ تو ناوک انداز شکارا که تویی
1 گر زیر زلف بند او باد صبا جا یافتی صد یوسف گم گشته را در هر خمی وا یافتی
2 گر تن مقیمستی برش بیپرده دیدی پیکرش در آتش جان پرورش باد مسیحا یافتی
3 گر دل خطی بنگاشتی زلف و لبش پنداشتی هم عقد پروین داشتی هم طوق جوزا یافتی
4 گر شانه در زلف آردی از شانه دلها باردی ور آینه برداردی آئینه جانها یافتی
1 چه کردم کاستین بر من فشاندی مرا کشتی و پس دامن فشاندی
2 جفا پل بود، بر عاشق شکستی وفا گل بود، بر دشمن فشاندی
3 چو خورشید آمدی بر روزن دل برفتی خاک بر روزن فشاندی
4 لبالب جام با دو نان کشید پیاپی جرعهها بر من فشاندی
1 جان از تنم برآید چون از درم درآئی لب را به جای جانی بنشان به کدخدائی
2 جان خود چه زهره دارد ای نور آشنایی کز خود برون نیاید آنجا که تو درآئی
3 جانی که یافت از خم زلفین تو رهائی از کار بازماند همچون بت از خدائی
4 بر زخمهای جانم هم درد و هم دوائی در نیمه راه عقلم هم خوف و هم رجائی
1 هر زمان بر جان من باری نهی وین دل غمخواره را خاری نهی
2 بس کم آزار مینپندارم که تو مهر بر چون من کمآزاری نهی
3 هر کجا برداری انگشت جفا زود بر حرف وفاداری نهی
4 هیچت افتد کاین دل دیوانه را از سر رغبت سر و کاری نهی