1 جهان لطف و کرم افتخار اهل قلم که نیست فضل و هنر را به از تو غمخواری
2 نه هرگز از تو رسیده به مویی آژنگی نه هرگز از تو رسیده به موری آزاری
3 کجا حکایت آزاد مردی تو رود بر آن زبنده و آزاد نیست انکاری
4 اگر چه جز تو بسی خواجگان قلم دارند ولی تو دیگری و دیگران دگر آری
1 اگر کسی پسری را از آن تو بکشد به عمر خویش ره لعنتش رها نکنی
2 اگر کشندۀ فرزند مصطفاست یزید حدیث لعنت و نفرین او چرا نکنی؟
3 تو بر کشندۀ فرزند خود مکن لعنت چو بر کشندۀ فرزند مصطفی نکنی
1 چون شدی خشمناک بر بنده همه آثار قهر بنمودی
2 از ثریّا فکندیم بثری وز من آرام و صبر بر بودی
3 آمدی با سر عنایت لیک هیچ از آثار آن نفرمودی
4 چون در احوال من تفاوت نیست پس چه فرقست خشم و خشنودی
1 آه از این زندگیّ ناخوش من وز دل و خاطر مشوّش من
2 سپر زخم حادثات شدست دل پر تیر همچو ترکش من
3 در همه عصر خویش نشنیدست بوی راحت دل بلاکش من
4 طمع خوشدلی ندارم از آنک روز خوش کرده است شب خوش من
1 بس کن ای سرد ناخوش احمق چند و تا چند حیلت و فن تو
2 پیش ازینم طمع چو می بودی به عتابیّ و خزّ ادکن تو
3 می فتادم به خاک و می دادم بوسه بر پای تو چو دامن تو
4 چون مرا نیست هیچ بهره از آن بند و غل باد جامعه بر تن تو
1 دو چیز من بدعا خواستم همی ز خدای کمیّ عمر عدو و فزونی زر تو
2 یکی بدان که توانگر شوم ز نعمت تو یکی بدان که شود بیش رتبتم بر تو
3 خدای هر دو به اقبال تو میسّر کرد چنان که بود مراد و هوای چاکر تو
4 اگر چه حال دعا گو تفاوتی بنکرد از آنچه بود مکن کم سعادت سر تو
1 ای که پی حرص و هوا می روی راه نه اینست . کجا می روی؟
2 راه بران زان سوی دیگر شدند پس تو برین راه خطا می روی
3 روی برگردان که بروی آردت این که تو آنرا ز قفا می روی
4 نیک ز بد با زندانی همی زان بر هر چیز فرا می روی
1 جو همی خواستم پریر به شعر از که؟ از نا خوشی گرانجانی
2 گفت جو می دهم، ولیک به زر رو درستی بیار و انبانی
3 گفتمش این سخن معاملتیست نیست از کار دور چندانی
4 زر ندارم ولیک بفرستم از میان پای خر گروگانی
1 مجلس سامیّ مجد الدّینی ای کان هنر چونی از رنج و صداع و زحمت بسیار من
2 چون ز من هر گز ندید آزار طبع نازکت بی سبب شاید که جوید طبع تو ازار من؟
3 تو به دفع کار من مشغول و من فارغ که خود دوستی دارم که هست او مشفق و غمخوار من
4 چون تقبّل کرده یی اکنون تقابل شرط نیست چیست در کار آی و بهتر زین بخور تیمار من
1 آدمی را چهار حالت هست در دو گیتی ز باقی و فانی
2 هر یکی با هزار گونه بلا خواه پیدا و خواه پنهانی
3 من بتفصیل شرحشان بدهم که تو انکار کرد نتوانی
4 زندگی، مرگ، گورو رستاخیز زین برون نیست گر مسلمانی