تا دم باد صبا بگشا از کمالالدین اسماعیل غزل 13
1. تا دم باد صبا بگشا دست
گرهی از دل ما بگشا دست
1. تا دم باد صبا بگشا دست
گرهی از دل ما بگشا دست
1. آنچه عشق تو در جهان کردست
بالله ار دور آسمان کردست
1. هر که رخسارش آرزو کردست
گل بر بارش آرزو کردست
1. رخت از ماه و لبت از شکرست
آنت ازین وینت از آن خوبترست
1. امروز روی تو ز همه روز خوشترست
شیرین لب ز جان دل افروز خوشترست
1. دلم در آرزوی عشق روی جانانست
بعشق می نرسم این همه بلا زانست
1. آنکه سرم بر خط فرمان اوست
گوی دلم در خم چوگان اوست
1. بریز سایۀ زلف تو عقل گمراهست
غلام روی تو چون آفتاب پنجاهست
1. ماه رویا ز غمت یک دم نیست
که چو زلف تو دلم در هم نیست
1. نگار دل سیاهم لاله رنگیست
چو غنچه بسته طبعی، چشم تنگیست
1. بیمار فراق تو بحالیست
در دور تو عافیت محالیست
1. ترا یک ذره خود پروای ما نیست
بنیک و بد دلت را رای ما نیست