1 ندارد شش جهت چون این مثمن که باشد هفت چرخش زیر دامن
2 ملایک چون کبوتر بر رواقش ثریا کوزه نرگس بطاقش
3 صفای هشت خلد از وی عیانست که هر رنگش ز پا جنت نشانست
4 ندیدم گرچه گردیدم ز آفاق چنین هشتی که باشد در جهان طاق
1 دگر بخت از در یاری برآمد بشهرستان عیشم رهبر آمد
2 ره و رسم جفاجویان دگر شد کسی کو بود رهزن راهبر شد
3 بگلزاریم طالع رهنما گشت که با خارش بود صد رنگ گلگشت
4 چه بستانی است دست عیش گلچین که شهری را زیک گل کرده رنگین
1 مرا تا افکند هر روز جائی نصیبم کرده گردون بادپائی
2 بسیر هر دیاری چون کنم میل بره منزل نفهمیده است چون سیل
3 زخوش رفتاری آن برق آئین مسافر را وطن شد خانه زین
4 کند گوشه نشین هم آن تمنا که اندر دامن زینش کشد پا
1 کیم من داغداری از زمانه بهر داغی خدنگ را نشانه
2 ز گمنامی بشهر خود غریبی شکسته خاطری محنت نصیبی
3 هدف وارم همیشه رو گشاده به پیش تیر تقدیر ایستاده
4 ز رفعت بی نصیبم دارد ایام عجب نبود اگر افتادم از بام
1 نشیمن که دید اینچنین دلپذیر که در هفت اقلیم شد بی نظیر
2 بوسعت جهان همسر او نگشت که رکن جهان چارو او راست هشت
3 مسرت فزا، دلگشا، دلنشین غبار درش آبروی زمین
4 قضا ریخت در قالب خشت جان که حیفست از خاک ترکیب آن
1 زهی قصری که گردونت دهد باج سخن را برده تعریفت بمعراج
2 زشوق دیدن ایوانت خورشید نخوابد همچو طفل اندر شب عید
3 ملایک بال بر سقفت کشیده بطاقت شیشه افلاک چیده
4 کشیده طاقت از همت نشانست کمان قدرت بازوی خانست
1 زهی دولتسرای آتش افروز فروغ تو جهان را صبح نوروز
2 رخ افلاک را آئینه بامت چراغ اختران روشن زجاهت
3 ز شأن تست گر چرخت ببالاست بضبط مغز بالا پوست از جاست
4 نمود از رفعت شأنت عیانست مگر خشتت ز خاک سر کشانست
1 چو اقبال از نظام الملک برگشت بکشت بخت او شبنم شرر گشت
2 نهال دولت او این برآورد که از خود چون چنار آتش برآورد
3 ز مغروری و مستی و جوانی شدی کج کج براه زندگانی
4 بیکسو می نهادی گاه و بیگاه قدم از شاهراه خدمت شاه
1 برای سراپرده اش آفتاب ز زرتاب تابیده زرین طناب
2 چنان ابره از زر کشتی تابناک که زرین شود میخ چوبین بخاک
3 شود اطلس چرخش ار آستر بیابد ز اقبال روی دگر
4 چنان از طراوت صفا گستر است گه از پرده چشم روشن تر است
1 کلید سخن را چو پیدا کنم در وصف دولتسرا وا کنم
2 زبانی ز همت بلندان بوام بگیرم که گویم ز قدرش کلام
3 سر رفعت و پای بنیاد او که عرش آشنا شد بامداد او
4 سراپا چو طوبی است راحت فزا چو زلف سیه سایه اش دلربا