نوبهار دردم از جویای تبریزی دیوان اشعار 36
1. نوبهار دردم و داغت گل سودای من
صد چو مجنونند پی گم کردهٔ صحرای من
...
1. نوبهار دردم و داغت گل سودای من
صد چو مجنونند پی گم کردهٔ صحرای من
...
1. بسکه شد لبریز مهر مصطفی اعضای من
همچو گلبن غرق گل گردید سرتا پای من
...
1. ای فدای مرقد پاک تو سر تا پای من
یا علی مولای من مولای من مولای من
...
1. نیافت سوز من از چرب نرمیت تسکین
فزاید آتش سودای شمع را تدهین
...
1. چو خاستی پی رفتن زجا، کدام زمین
که از سرشک دو چشمم نگشته آب نشین؟
...
1. مرا چه حد ثنا لااله الا الله
کجا من و تو کجا لااله الا الله
...
1. به سینه ام نفس از جوش غم نیابد راه
چو لاله در دل خون گشته ام گره شد آه
...
1. هر کس که چو شبنم شده حیران جمیلی
در رفتنش از خویش چه حاجت به دلیلی
...
1. ای که رنگ جلوه در گلزار امکان ریختی
در خور طاقت به هر دل صاف عرفان ریختی
...
1. ای که صاف مغفرت در جام عصیان ریختی
در فضای دل ز مهرت رنگ ایمان ریختی
...
1. زفیض گلشن دیدار و جوش حیرانی
نگه به دیده مرا یوسف است زندانی
...