5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 بسکه شد لبریز مهر مصطفی اعضای من همچو گلبن غرق گل گردید سرتا پای من

2 ای بهارستان دین از سجدهٔ درگاه تست هشت جنت داغدار رشک هفت اعضای من

3 یاد خاک مرقدت تا سجده گاه دل شده هست نور جبههٔ صبح از شب یلدای من

4 گرد راهت توتیای چشم اهل بینش است نقش نعلین تو باشد دیدهٔ بینای من

1 در فصل دی شده است به زور سنان برف روی زمین مسخر صاحبقران برف

2 چون اخگری که در تل خاکستری بود مهر منیر گم شده اندر میان برف

3 بارد بدان مثابه که گویی مگر توان بر بام چرخ بر شدن از ریسمان برف

4 آتش به اضطراب فتد در نهاد سنگ خارا شکاف آمده از بس سنان برف

1 نوبهار دردم و داغت گل سودای من صد چو مجنونند پی گم کردهٔ صحرای من

2 چاک شد دامان صحرا از خراش ناله ام من کجا و درد هجر او کجا ای وای من

3 لالهٔ خونین دل دشت جنونم بی رخت داغدار هجر باش دهر یک از اعضای من

4 بسکه محو یاد رخسار توام گردیده است حلقهٔ دام خیالت چشم حیرت زای من

1 ای فدای مرقد پاک تو سر تا پای من یا علی مولای من مولای من مولای من

2 مظهر گل فاتح خیبر امیرالمؤمنین بندگی قنبرش فخر من و آبای من

3 آب و رنگ زینت گلزار هستی تا شدند چون گل رعنا به گیتی سید و مولای من

4 کرد درک ذات پاک هر دو در یک آینه رای نعت آرای و طبع منقبت پیرای من

1 گشودن می توانستی گره از کار اگر ناخن نبودی لاله سانم عقده ای در زیر هر ناخن

2 الم از خود رسد محنت پرستان را که همچون گل مرا پهلوی هر چاکی بروید در جگر ناخن

3 سر مویی گره از رشتهٔ تقدیر نگشاید چو ماه نو گر انگشت شود سر تا به سر ناخن

4 به امداد خسیسان کی برآید حاجت منعم که نتواند گشودن عقده از کار گهر ناخن

1 چون فتد سودای طوفش در سر روحانیان مایه می بازد زمین از چرخ گرد کاروان

2 نیست غیر از گرد از جا رفتهٔ آن قافله این که می گویند اهل روزگارش آسمان

3 بی وجودش حکم حق جاری نشد گویا که بود مهر بر فرمان ایزد خاتم پیغمبران

4 شرع او باشد چون جان اندر نهاد روزگار حکم او مانند خون در جسم جاری در جهان

1 راز پنهان غنچه را کرد از لب اظهار گل از در و دیوار گلشن می کند اسرار گل

2 صبحدم در ساحت گلشن به تحریک نسیم هر طرف در گردش آرد ساغر سرشار گل

3 چون رگ گل می دود در برگ گل تار نگاه در نظر می آید از بس هر طرف بسیار گل

4 از هجوم گل ز بس تنگ است جا در کوه و دشت باز پس گردد چو خون در باطن اشجار گل

1 چون بلرزند ز بیعت چه زمین و چه فلک گردد از ماه جدا نور و ز ماهی پولک

2 پیش پیش جلوی قدر تو زیبد ز فلک شاطر مهر کشد خدنگ جهان گرد یدک

3 نیست مانندتری جز تو رسول الله را هست از ذات تو اوصاف پیمبر مدرک

4 هیبت قهر تو گر لرزه به گردون فکند چون عرق ریزد از افلاک کواکب یک یک

1 ‏«هر کس ز فلک به فضل فایق باشد شاید که به بندگیش لایق باشد

2 بر عرش برین مبارکش باد خرام آنکس که چو من غلام صادق باشد»‏

1 نیافت سوز من از چرب نرمیت تسکین فزاید آتش سودای شمع را تدهین

2 نهان به پردهٔ تمکین بود ترا شوخی به رنگ معنی برجسته در کلام متین

3 چو داغ لالهٔ نشکفته ام ز کثرت غم گره شد آه گلوسوز در دل خونین

4 دل ز یاد جمال تو زیب و زینت یافت قفس چنان که ز طاووس می شود رنگین

آثار جویای تبریزی

5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.