5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 بود به نور ریاضت همیشه دل روشن که از گداز تن است این چراغ را روغن

2 چنان زآتش عشقش گداختم که چو شمع نماند غیر رگ و استخوان مرا ز بدن

3 توان شنید ز آهم شمیم رخسارت چو آن نسیم که آرد به دشت رو ز چمن

4 چنان به فکر تو خو کرده ام که گاه سری چو بوی غنچه برآرم ز چاک پیراهن

1 تا تواند شد نشان تیر آن ابرو کمان حلقه های چشم آهو شد چو زهگیر استخوان

2 تا توانی خامشی کن پیشه در بزم وجود فی المثل باشی چو ماهی گر ز سر تا پا زبان

3 سخت می ترسم دو دل گویند یکرنگان مرا کرده جا در سینه ام پیکان آن ابرو کمان

4 چون کنی تکلیف گلگشتم که نتوان ساختن گوشه گیران را جدا از خانهٔ خود چون کمان

1 چون فتد سودای طوفش در سر روحانیان مایه می بازد زمین از چرخ گرد کاروان

2 نیست غیر از گرد از جا رفتهٔ آن قافله این که می گویند اهل روزگارش آسمان

3 بی وجودش حکم حق جاری نشد گویا که بود مهر بر فرمان ایزد خاتم پیغمبران

4 شرع او باشد چون جان اندر نهاد روزگار حکم او مانند خون در جسم جاری در جهان

1 شد زبانم مدح سنج سرور دنیا و دین شافع محشر شه مردان امیرالمؤمنین

2 آنکه تا افروخت نور ذات او شمع شهود از وجودش کرد بر خود آفرینش آفرین

3 آنکه شکل لابود تیغ دو سر را در کفش تا کند نفی شریک ذات رب العالمین

4 آنکه بر درگاه جاه او ز روی افتخار می نهد هر شام خورشید فلک سر بر زمین

1 گشودن می توانستی گره از کار اگر ناخن نبودی لاله سانم عقده ای در زیر هر ناخن

2 الم از خود رسد محنت پرستان را که همچون گل مرا پهلوی هر چاکی بروید در جگر ناخن

3 سر مویی گره از رشتهٔ تقدیر نگشاید چو ماه نو گر انگشت شود سر تا به سر ناخن

4 به امداد خسیسان کی برآید حاجت منعم که نتواند گشودن عقده از کار گهر ناخن

1 فشرده سایهٔ مژگان بر آن گلبرگ تر ناخن چو آن موری که محکم کرده در تنگ شکر ناخن

2 به رنگ غنچه کز موج هوا در باغ بگشاید دلم بگشود بر زخمش فلک زد هر قدر ناخن

3 دو بیدل را دراندازد بهم مژگانش از چشمک که می آرد خصومت چون زنی بر یکدیگر ناخن

4 ز دونان کار ارباب هنر کی راست می گردد گره چون بر زبان افتاده باشد بی اثر ناخن

1 نوبهار دردم و داغت گل سودای من صد چو مجنونند پی گم کردهٔ صحرای من

2 چاک شد دامان صحرا از خراش ناله ام من کجا و درد هجر او کجا ای وای من

3 لالهٔ خونین دل دشت جنونم بی رخت داغدار هجر باش دهر یک از اعضای من

4 بسکه محو یاد رخسار توام گردیده است حلقهٔ دام خیالت چشم حیرت زای من

1 بسکه شد لبریز مهر مصطفی اعضای من همچو گلبن غرق گل گردید سرتا پای من

2 ای بهارستان دین از سجدهٔ درگاه تست هشت جنت داغدار رشک هفت اعضای من

3 یاد خاک مرقدت تا سجده گاه دل شده هست نور جبههٔ صبح از شب یلدای من

4 گرد راهت توتیای چشم اهل بینش است نقش نعلین تو باشد دیدهٔ بینای من

1 ای فدای مرقد پاک تو سر تا پای من یا علی مولای من مولای من مولای من

2 مظهر گل فاتح خیبر امیرالمؤمنین بندگی قنبرش فخر من و آبای من

3 آب و رنگ زینت گلزار هستی تا شدند چون گل رعنا به گیتی سید و مولای من

4 کرد درک ذات پاک هر دو در یک آینه رای نعت آرای و طبع منقبت پیرای من

1 نیافت سوز من از چرب نرمیت تسکین فزاید آتش سودای شمع را تدهین

2 نهان به پردهٔ تمکین بود ترا شوخی به رنگ معنی برجسته در کلام متین

3 چو داغ لالهٔ نشکفته ام ز کثرت غم گره شد آه گلوسوز در دل خونین

4 دل ز یاد جمال تو زیب و زینت یافت قفس چنان که ز طاووس می شود رنگین

آثار جویای تبریزی

5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.