5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 ز دامنی که دم صبح بر جهان افشاند جهان فیض بر این تیره خاکدان افشاند

2 رعونت قد او دید شعله وز شرار نثار رهگذرش خرده های جان افشاند

3 شد آتشم ز سر آستین چو شمع بلند سرشک گرم ز بس دیده ام بر آن افشاند

4 به غیر لخت دل و پارهٔ جگر نبود اگر گلی به سر تربتم توان افشاند

1 تن داد هر آن کو زغمت سوز و الم را چون شمع درین راه ز سر ساخت قدم را

2 هر دم ز خجالت بود از رنگ به رنگی رعنائی رفتار تو طاووس ارم را

3 من می روم از خویش تو سرگرم فغان باش ای ناله درین بزم سپردم به تو دم را

4 از نالهٔ پرسوز خموشان تو آید چون گل کند از پرده دری گوش اصم را

1 رنگین شده سرتاسر عالم ز بهار است تا خار گل امروز به رنگ گل خار است

2 آمیخته آن زلف سیه با خط مشکین چون معنی پیچیده که در خط غبار است

3 بر پیکر من اختر هر داغ تو سیار در کاغذ آتش زده مانند شرار است

4 هر موج هوا در نظر از جوش رطوبت آبستن باران چو رگ ابر بهار است

1 مرا چه حد ثنا لااله الا الله کجا من و تو کجا لااله الا الله

2 تو آن یگانهٔ پاکی که هستی تو بود بری ز چون و چرا لااله الا الله

3 تویی که ذکر ملائک زشوق بندگیت بود صباح و مسا لااله الا الله

4 توئی که در صفت کبریات باشد لال زبان شاه و گدا لااله الا الله

1 ز همتم نبود احتیاج با گوهر که آبله است به کف چون صدف مرا گوهر

2 ز کاوش مژهٔ او فزود قدر دلم مگو که سفته چو شد افتد از بهار گوهر

3 دلم ز عقدهٔ ابروی ناز بگشاید که هست هم گره و هم گره گشا گوهر

4 به قطره های سرشکم مشابهت دارد از آن به چشمم می آید آشنا گوهر

1 شده است چشم تو همدست زلف در تسخیر دو حلقهٔ دگر افزوده ای بر این زنجیر

2 ز صحن باغ برون آمدی قبا گلگون چو خار رنگ گلت گشته است دامنگیر

3 طبیعتت بهوای بهار می ماند هزار گونه بیابد به هر نفس تغییر

4 چه الفت است که هرگز جدا نمی گردد دلم ز زلف تو مانند دانه از زنمجیر

1 بود به نور ریاضت همیشه دل روشن که از گداز تن است این چراغ را روغن

2 چنان زآتش عشقش گداختم که چو شمع نماند غیر رگ و استخوان مرا ز بدن

3 توان شنید ز آهم شمیم رخسارت چو آن نسیم که آرد به دشت رو ز چمن

4 چنان به فکر تو خو کرده ام که گاه سری چو بوی غنچه برآرم ز چاک پیراهن

1 به خاک درگه او تا جبین آرزو سودم به گوناگون نتایج بارور شد نخل امیدم

2 شبی کز فکر رایش بود دل شمع تجلی زا سحرگه چون دم از خورشید زد قهقه بخندیدم

3 خیال قهر او چون ترکتاز آورد بر خاطر برون پاشید یک یک راز دل از بسکه لرزیدم

4 زقهرش گفتم و بگداختم چون شمع سر تا پا زلطفش گفتم و صد پیرهن چون غنچه بالیدم

1 ز ابروی تو تفاوت بسی است تا شمشیر کجا مهابت موج بلا، کجا شمشیر؟

2 چه کرده ام که به خونریزیم چو خار زگل نشد ز پنجهٔ رنگین او جدا شمشیر

3 شهید عشقم و مانند شمع درگیرد اگر دهند ز خاکسترم جلا شمشیر

4 همیشه از گره ابروش هراسانم فزون ببرد با قبضه است تا شمشیر

1 زجوش سبزه و گل کرده ابر فصل بهار بساط مخمل گدوز پهن در گلزار

2 هوای باغ جلوریز می برد دل را شود با باد چو بوی گل پیاده سوار

3 به چنگ نغمه سرایان ز فیض آب و هوا چو بال طوطی گردیده سبز موسیقار

4 قدم زند چو تماشایی به صحن چمن کند چو باد بهاری به روی گل رفتار

آثار جویای تبریزی

5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.