5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 تا تواند شد نشان تیر آن ابرو کمان حلقه های چشم آهو شد چو زهگیر استخوان

2 تا توانی خامشی کن پیشه در بزم وجود فی المثل باشی چو ماهی گر ز سر تا پا زبان

3 سخت می ترسم دو دل گویند یکرنگان مرا کرده جا در سینه ام پیکان آن ابرو کمان

4 چون کنی تکلیف گلگشتم که نتوان ساختن گوشه گیران را جدا از خانهٔ خود چون کمان

1 ندیدم خویش را تا جلوهٔ حسن ترا دیدم گشودم تا برویت دیده همچون شمع کاهیدم

2 هوا گیرد چو آهم نالهٔ زنجیر برخیزد به یاد طره ای بر خویش شبها بسکه پیچیدم

3 به راه انتظار او فشار غم ز بس خوردم شدم یک قطرهٔ خون و چو اشک از دیده پاشیدم

4 به ذوق شاهد یادت که حسنش باد روز افزون درون خلوت دل چون نفس خود را بدزدیدم

1 چو خاستی پی رفتن زجا، کدام زمین که از سرشک دو چشمم نگشته آب نشین؟

2 به پیش هر که رود روی تازه ای دارد کسی که نیست چو آیینه بر جبینش چین

3 وصال دختر رز جستن است دور از عقل که هست نقد خرد این عجوزه را کابین

4 تردد است مرا در حرام بودن او فتد دمی که به می عکس آن لب نمکین

1 شده است بسکه گزیدم ز زشتی اعمال چو شانه در کفم انگشتها خلال خلال

2 نشد ز چنگ تمنا خلاص مرغ دلم که هست رشتهٔ پایش درازی آمال

3 اگرچه در قفس غم بریخت بال و پرم نمی شود ز هواهای نفس فارغ بال

4 ز آه طرح زمین افکنم بهروی هوای نشسته بسکه به روی دلم غبار ملال

1 هزار شکر که سرمستم از شراب طهور بری است شیشه ام از خاره و می ام از انگور

2 رساست مستی ام از جام همت سرشار سزاست ساغرم از کاسهٔ سر فغفور

3 ز سنگسار غم از استخوان سوده تنم به زخمهای درون بسته مرهم کافور

4 چه دل نهی به غم روزگار شرمت باد که از تو خانه اندوه شد سرای سرور

1 شد زبانم مدح سنج سرور دنیا و دین شافع محشر شه مردان امیرالمؤمنین

2 آنکه تا افروخت نور ذات او شمع شهود از وجودش کرد بر خود آفرینش آفرین

3 آنکه شکل لابود تیغ دو سر را در کفش تا کند نفی شریک ذات رب العالمین

4 آنکه بر درگاه جاه او ز روی افتخار می نهد هر شام خورشید فلک سر بر زمین

1 اشکم نه بی تو از مژهٔ تر فرو چکد کز ابر تیره خرمن اخگر فروچکد

2 ز اجزای نوشداروی جان پرور منست آن می که از لب تو به ساغر فروچکد

3 اشک چکیده از مؤه را تشنهٔ غمت نو شد به ذوق آنکه مکرر فروچکد

4 شبها به یاد آن گل رخسار تا سحر اشکم ز کنج دیده معطر فروچکد

1 فشرده سایهٔ مژگان بر آن گلبرگ تر ناخن چو آن موری که محکم کرده در تنگ شکر ناخن

2 به رنگ غنچه کز موج هوا در باغ بگشاید دلم بگشود بر زخمش فلک زد هر قدر ناخن

3 دو بیدل را دراندازد بهم مژگانش از چشمک که می آرد خصومت چون زنی بر یکدیگر ناخن

4 ز دونان کار ارباب هنر کی راست می گردد گره چون بر زبان افتاده باشد بی اثر ناخن

1 بی خرد را نبود بهره ز ارباب هنر قیمت رشته به بالا نرود از گوهر

2 روزی ام بسکه به سختی رسد از گردش چرخ استخوان شد به گلو قطرهٔ آبم چو گهر

3 شاید از مخمصهٔ حادثه بتوانی جست گر توانی شدن از چنبر افلاک بدر

4 کی به جام هوست صفا تمنا ریزد شیشهٔ چرخ که پر درد بود تا به کمر

1 در برم حیرت روی تو ز بس دارد تنگ مانده تار نگهم خشک بسان رگ سنگ

2 در خیال تو چو آهم پر پرواز گشود ریخت بر روی هوا گردهٔ تصویر فرنگ

3 در بلا بودنت از بیم بلا به باشد شیشه را در دل ها را نرسد آفت سنگ

4 آشنایی مکن ای موج به بحری که منم مأمنی نیست درین ورطه به جز کان نهنگ

آثار جویای تبریزی

5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.