5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 در فصل دی شده است به زور سنان برف روی زمین مسخر صاحبقران برف

2 چون اخگری که در تل خاکستری بود مهر منیر گم شده اندر میان برف

3 بارد بدان مثابه که گویی مگر توان بر بام چرخ بر شدن از ریسمان برف

4 آتش به اضطراب فتد در نهاد سنگ خارا شکاف آمده از بس سنان برف

1 فصل آن شد که بی سیر جهان پیرفلک پیش چشم از مه و خورشید گذارد عینک

2 هر طرف از پی آرامش سلطان بهار افکند سبزهٔ نورسته ز مخمل دوشک

3 دامن کوه کشد ابر بهاران از آب کز رگ سنگ زده خون شقایق تیرک

4 مخمل سبزه شود خوابگه شاهد دشت کوه بر سر کشد از ابر چو رندان کپنک

1 چون بلرزند ز بیعت چه زمین و چه فلک گردد از ماه جدا نور و ز ماهی پولک

2 پیش پیش جلوی قدر تو زیبد ز فلک شاطر مهر کشد خدنگ جهان گرد یدک

3 نیست مانندتری جز تو رسول الله را هست از ذات تو اوصاف پیمبر مدرک

4 هیبت قهر تو گر لرزه به گردون فکند چون عرق ریزد از افلاک کواکب یک یک

1 در برم حیرت روی تو ز بس دارد تنگ مانده تار نگهم خشک بسان رگ سنگ

2 در خیال تو چو آهم پر پرواز گشود ریخت بر روی هوا گردهٔ تصویر فرنگ

3 در بلا بودنت از بیم بلا به باشد شیشه را در دل ها را نرسد آفت سنگ

4 آشنایی مکن ای موج به بحری که منم مأمنی نیست درین ورطه به جز کان نهنگ

1 شده است بسکه گزیدم ز زشتی اعمال چو شانه در کفم انگشتها خلال خلال

2 نشد ز چنگ تمنا خلاص مرغ دلم که هست رشتهٔ پایش درازی آمال

3 اگرچه در قفس غم بریخت بال و پرم نمی شود ز هواهای نفس فارغ بال

4 ز آه طرح زمین افکنم بهروی هوای نشسته بسکه به روی دلم غبار ملال

1 راز پنهان غنچه را کرد از لب اظهار گل از در و دیوار گلشن می کند اسرار گل

2 صبحدم در ساحت گلشن به تحریک نسیم هر طرف در گردش آرد ساغر سرشار گل

3 چون رگ گل می دود در برگ گل تار نگاه در نظر می آید از بس هر طرف بسیار گل

4 از هجوم گل ز بس تنگ است جا در کوه و دشت باز پس گردد چو خون در باطن اشجار گل

1 ای ترا پروانه شد بر آتش رخسار گل بال افشان بر گل روی تو بلبل وار گل

2 تا سحر از غنچه در فکر دهان تنگ تست سر به زانوی خموشی با دل افکار گل

3 هر که شد روی تو شمع محفل اندیشه اش ریخت در جیب و کنار از دیدهٔ خونبار گل

4 می نماید عارضت از حلقهٔ زلف سیاه داده از فیض هوا یا شاخ سنبل بار گل

1 ندیدم خویش را تا جلوهٔ حسن ترا دیدم گشودم تا برویت دیده همچون شمع کاهیدم

2 هوا گیرد چو آهم نالهٔ زنجیر برخیزد به یاد طره ای بر خویش شبها بسکه پیچیدم

3 به راه انتظار او فشار غم ز بس خوردم شدم یک قطرهٔ خون و چو اشک از دیده پاشیدم

4 به ذوق شاهد یادت که حسنش باد روز افزون درون خلوت دل چون نفس خود را بدزدیدم

1 ‏«هر کس ز فلک به فضل فایق باشد شاید که به بندگیش لایق باشد

2 بر عرش برین مبارکش باد خرام آنکس که چو من غلام صادق باشد»‏

1 به خاک درگه او تا جبین آرزو سودم به گوناگون نتایج بارور شد نخل امیدم

2 شبی کز فکر رایش بود دل شمع تجلی زا سحرگه چون دم از خورشید زد قهقه بخندیدم

3 خیال قهر او چون ترکتاز آورد بر خاطر برون پاشید یک یک راز دل از بسکه لرزیدم

4 زقهرش گفتم و بگداختم چون شمع سر تا پا زلطفش گفتم و صد پیرهن چون غنچه بالیدم

آثار جویای تبریزی

5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.