شده است بسکه از جویای تبریزی دیوان اشعار 24
1. شده است بسکه گزیدم ز زشتی اعمال
چو شانه در کفم انگشتها خلال خلال
...
1. شده است بسکه گزیدم ز زشتی اعمال
چو شانه در کفم انگشتها خلال خلال
...
1. راز پنهان غنچه را کرد از لب اظهار گل
از در و دیوار گلشن می کند اسرار گل
...
1. ای ترا پروانه شد بر آتش رخسار گل
بال افشان بر گل روی تو بلبل وار گل
...
1. ندیدم خویش را تا جلوهٔ حسن ترا دیدم
گشودم تا برویت دیده همچون شمع کاهیدم
...
1. «هر کس ز فلک به فضل فایق باشد
شاید که به بندگیش لایق باشد
...
1. به خاک درگه او تا جبین آرزو سودم
به گوناگون نتایج بارور شد نخل امیدم
...
1. بود به نور ریاضت همیشه دل روشن
که از گداز تن است این چراغ را روغن
...
1. تا تواند شد نشان تیر آن ابرو کمان
حلقه های چشم آهو شد چو زهگیر استخوان
...
1. چون فتد سودای طوفش در سر روحانیان
مایه می بازد زمین از چرخ گرد کاروان
...
1. شد زبانم مدح سنج سرور دنیا و دین
شافع محشر شه مردان امیرالمؤمنین
...
1. گشودن می توانستی گره از کار اگر ناخن
نبودی لاله سانم عقده ای در زیر هر ناخن
...
1. فشرده سایهٔ مژگان بر آن گلبرگ تر ناخن
چو آن موری که محکم کرده در تنگ شکر ناخن
...