5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 آن کسوت نازک که بر اندام تو بار است چون نکهت گل دست در آغوش بهار است

2 نبود چو حبابش هوس صدر نشینی آن پاک گهر را که خبر از ته کار است

3 کس ره نبرد حال سیه روز غمت را در خویش نهان گشته به رنگ شب تار است

4 از آتش عشق تو برون آمده بیغش بر سینه زر داغ توام پاک عیار است

1 خوبی تن ز فیض جان باشد رونق خانه، میهمان باشد

2 قفل حیرت نهد نگه بر چشم دزد این خانه پاسبان باشد

3 پیکرم را گداخت سوز درون شمع راتب در استخوان باشد

4 هر که از خلق گوشه ای گیرد خانه بر دوش چون کمان باشد

1 همچو بوی غنچهٔ بگزینی شبی کز انزوا میروی از حرص پیش از صبح دنبال مسا

2 رشتهٔ طول امل پابند سعیت کی شود همچو سوزن در ره همت بیفشاری چو پا

3 هر که حق را خواند رزاق و ز مردم خواست رزق قول و فعلش چون زبان و دل بود از هم جدا

4 نیست همچون مرغ حق گویا دلت را آگهی گرچه باشد بر زبانت دمبدم نام خدا

1 به حمدالله زبان نکته سنجم گوهر افشان شد امیرالمومنین شاه ولایت را ثناخوان شد

2 زهی ذاتی که مداح است جبریلش چو پیغمبر زهی ذاتی که عقل اولش طفل دبستان شد

3 نفس از یاد او روشنگر آئینه دلها دم گرمم ز ذکر او چراغ افروز ایمان شد

4 نظر چون بر کمالش کردم از انبوهی حیرت نگه در دیده ام چون جوهر آئینه پنهان شد

1 در بلند و پست دنیای اسیر انقلاب زورق عمرت تباهی گشته در موج سراب

2 هر که سر بر کرد از پیراهن صدق و صفا می کشد آفاق را زیر نگین، چون آفتاب

3 هر که از اهل جهان خیری به خود بسپرده است تا بود، فارغ بود و اندیشهٔ روز حساب

4 غیر وصف همنشینانم نباشد پیشه ای گرچه خاموشم به رنگ نقطه های انتخاب

1 اشکم نه بی تو از مژهٔ تر فرو چکد کز ابر تیره خرمن اخگر فروچکد

2 ز اجزای نوشداروی جان پرور منست آن می که از لب تو به ساغر فروچکد

3 اشک چکیده از مؤه را تشنهٔ غمت نو شد به ذوق آنکه مکرر فروچکد

4 شبها به یاد آن گل رخسار تا سحر اشکم ز کنج دیده معطر فروچکد

1 کسی ندیده ندامت ز تارک دنیا گزیدنی نبود پشت دست استغنا

2 چو دل شکفته شود لب به خنده می آید نهان چو غنچه بود برگ عیش در دل ما

3 نسیم باغ ازان می برد زجا که مراست به رنگ مرغ سحر بال و پر ز موج هوا

4 چه مایه فیض که عالم ز نور صبح اندوخت مدار دست ز ارباب صدق و اهل صفا

1 چون لخت جگر بر مژهٔ عاشق زار است هر برگ که پاشیده ز گل بر سر خاک است

2 غلطانده به خون داغ دل سوخته ام را خالی که برخسارهٔ آن لاله عذار است

3 همچون نگه نرگس مخمور نکویان آمیخته با طبع تو شوخی به وقار است

4 چون پیچ و خم جوهر آئینه همانا بیتابی حیران تو دایم به قرار است

1 آه تا کی طاقت آرد درد حرمان ترا آسمان دور و زمین سخت و فغانم نارسا

2 محتسب ناحق چه ریزی خون عشرت را به خاک در چنین فصلی که دارد چیدن گل خونبها

3 زلف مشکین از بناگوشت به پشت پا رسید آه چون نازل شود از عالم بالا بلا

4 می نماید پیش رخسارت رگ ابر سفید بر جبین خود کنی خورشید محلول از طلا

1 اکنون که ز پیریم به عینک سر و کار است پیوسته دو چشمم به تماشای تو چار است

2 در دیدهٔ عالی نظران چرخ و کواکب دودی است که آمیخته با مشت شرار است

3 در راه تو آنرا که به دریا دل خود داد هر موج درین بحر پر آشوب کنار است

4 دارند همه ذکر تو در پردهٔ خاصی گر نالهٔ قمری است و گر صوت هزار است

آثار جویای تبریزی

5 اثر از مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.