آثار جویای تبریزی

صفحه 96 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 جهان را محتسب، چندی به کام می پرستان کن!‏ ز می خمخانه ها را رشک کهسار بدخشان کن!‏

2 ز قید بوریا هم درد اگر داری مجرد شو سموم آه را آتش فروز این نیستان کن

3 خرامت را بود کیفیت گردیدن ساغر زمین و آسمان را از شراب جلوه مستان کن

4 اگر از بهر ما نبود، برای خود، خودآرا شو!‏ ز عکست عالم آیینه را رشک گلستان کن

1 رسته از قید مذاهب دست در مولا زدیم راه ها مسدود چون دیدیم بر دریا زدیم

2 قابل یک چشم دیدن هم نبود این خاکدان چشمکی از دور همچون برق بر دنیا زدیم

3 دست سعی ما نشد هرگز به ساحل آشنا هر قدر در بحر غم چون موج دست و پا زدیم

4 گشته دورانی که از لخت دلم خواهد کباب با کسی کز گر مخویی روز و شب صهبا زدیم

1 بی تو چون پسته طرب ساخته غمناکترم یک دهن خنده نشانیده به خون تا کمرم

2 بزم رقص تو ز بس حیرت نظاره فزود گرم گردش شده گرداب صفت چشم ترم

3 غنچه سانم همه تن دل به تمنای غمت چون گل از لذت دردت همه لخت جگرم

4 پی بمقصد نبرم تا نگشاید دل تنگ مانده در عقدهٔ دل غنچه صفت بال و پرم

1 بی تو از بس گرد غم بر چهرهٔ دل داشتیم در کنار اشک حسرت مهرهٔ گل داشتیم

2 چون ز خود رفتیم در راه طلب همچون حباب گام اول پای در دامان منزل داشتیم

3 یاد ایامی که چون از کوی جانان می شدیم چشم بر در، پای در گل، دست بر دل داشتیم

4 یک نفس دل بر ما غافل از دنیا نبود این فلاطون را عبث در فکر باطل داشتیم

1 بی‌خطا از بس رساند زخم بر بالای زخم تیر او انگشت زنهاری است در لب‌های زخم

2 شکوه‌ای از دستبرد خنجر او کرده است می‌نهد مهر خموشی بخیه بر لب‌های زخم

3 بیدلان را نیست تاب مرهم تیغ نگاه جامهٔ گلگون خون زیباست بر بالای زخم

1 در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم جسم رفتم در غم او از خود و جان آمدم

2 همچو آب جو که در گل می نماید خویش را گرچه گشتم پای تا سر گریه، خندان آمدم

3 با تن زار از پی آن یوسف مصر جمال همچو گرد کاروان افتان و خیزان آمدم

4 کی اسیر عشق را بی بهره دارد فیض حسن گل ستان گشتم ز بس زانرو گلستان آمدم

1 به شهربند تعلق دمی قرار ندارم سر مصاحبت اهل این دیار ندارم

2 دماغ دیدن اغیار و جور یار ندارم منم که با بد و نیک زمانه کار ندارم

3 مربی ام بود آب و هوای مملکت عشق چو نخل عشق بجز شعله برگ و بار ندارم

4 زنی گرم سرپایی به دامن تو زنم دست اگرچه خاک رهم، طبع برد بار ندارم

1 شد خیال رویش از بس آشنای چشم من صفحهٔ تصویر گشته پرده های چشم من

2 حسن معنی بنگرم با دیدهٔ دل، زانکه هست چشم بیتابی چو عینک در قفای چشم من

3 بر سر راه تو چون نقش قدم افتاده ام ای غبار رهگذارت توتیای چشم من

4 من که و نظارهٔ روی سیه چشمان کجا؟ آنچه اکنون بیند از هجران سزای چشم من

1 مرا بس بود روز دیوان عام نبی و وصی نبی والسلام

2 دو ابروی او کرده جا در دلم که دیده دو شمشیر در یک نیام

3 دل از صحبت همگنانم رمید ز عرض کمال و ز طول کلام

4 به دوری که من گشته ام باده نوش دهن باز مانده ز خمیازهٔ جام

1 سبز در خون جگر شد ریشهٔ اندیشه ام ناخن شیر است برگ بیشهٔ اندیشه ام

2 می کند تا دامن گردون ترشح خون دل بشکند از سنگ غم چون شیشهٔ اندیشه ام

3 در تصور درنیاید مردم آزاری مرا خاطر آزردن نباشد پیشهٔ اندیشه ام

4 جز خیال او ندارد در خیالم هیچ راه غیر او نگذشته در اندیشهٔ اندیشه ام

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی