آثار جویای تبریزی

صفحه 95 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 ننگ منت بر نتابد همت مردانه ام می رسد از آب خود مانند گوهر دانه ام

2 همتم هرگز نشد خجلت کش احسان کمی هیچگه از ریزش باران نشد تر دانه ام

3 می رساند رزق ما هر جا بود خود را به ما همچو مور از خویش بیرون آورد پر دانه ام

4 من که از طور تجلی شعله افروز دلم کی گذارد برق بی زنهار پا بر دانه ام

1 لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام

2 پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام

3 خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم سنگ خارا را نماید توتیا آیینه ام

4 کی بود در خصمی ما اختیاری چرخ را در دلش همچون شرر در سنگ باشد کینه ام

1 نخواهد کرد گردون بعد از این آهنگ جنگ من که باشد کوکبش بر پیکر آثار خدنگ من

2 به صد بی تابی پروانه گرد شمع رخساری به بال دل تپیدین می پرد طاووس رنگ من

3 زداید کلفت از دلم یاد بناگوشی هوای صبح می خواهد دماغ نیم رنگ من

4 ز هر موج هوا طاووس سرمستی به رقص آرد چو در پرواز آید گرد راه شوخ و شنگ من

1 گلگشت چارباغ برو دوش کرده ایم سیر بهار گلشن آغوش کرده ایم

2 تا بر رخت چو آینه بگشوده ایم چشم در خاطر آنچه بود فراموش کرده ایم

3 جز گوش دل به داد اسیران که می رسد؟ اظهار شکوه با لب خاموش کرده ایم

4 در سر همیشه جوش زند بادهٔ هوس خود را خراب ساغر سرجوش کرده ایم

1 اصلا بمی شکایتی از غم نکرده ایم هرگز ز زخم شکوه به مرهم نکرده ایم

2 ما در مصاف همدم شمشیر جرأتیم بازوی عجز پیش کسی خم نکرده ایم

3 پیوسته تلخ کام نشاط است امید ما ما لب چشمی ز چاشنی غم نکرده ایم

4 تنها ز دل بخون تمنا طپیده ایم بیگانه را به راز تو محرم نکرده ایم

1 در چمن با درد عشقت گر دمی منزل کنم برگ برگ غنچه ها را لخت لخت دل کنم

2 نیست آسان در غمش سامان درد اندوختن نقد داغ دل به صد خون جگر حاصل کنم

3 یاد معشوق ز خاطر رفته ذوق دیگر است در تلاشم کز تو خود را لحظه‌ای غافل کنم

1 ساز شد در پردهٔ خاموشی آخر جنگ من با صدای دل طپیدن شد بلند آهنگ من

2 بی لب لعل تو عکس چهره ام در جام می سودهٔ الماس ریزد از شکست رنگ من

1 از غار راه ریزد عشق رنگ خانه ام همچو نقش پا ندارم بام و در، ویرانه ام

2 بسکه در بزمش زحیرت خشک برجا مانده است موج صهبا چون رگ سنگ است در پیمانه ام

3 روزی هر کس بود در خورد استعداد او می نویسد بر صدف گردون برات دانه ام

4 تا ز داغ آن گل رو سوختم فانوس وار شد عبیر پیرهن خاکستر پروانه ام

1 آن ملاحت راست در مستی ثناگستر لبم شور صد دریاست با هر قطرهٔ می بر لبم

2 فیض سرمستیم از خمخانهٔ دل می رسد همچو موج از پهلوی دریاست دایم بر لبم

3 آشنا گردید در مستی به کنج لعل یار کام خود برداشت در این نشئه از کوثر لبم

4 می کنم قالب تهی چون شیشهٔ خالی مدام لحظه ای گر دور افتد از لب ساغر لبم

1 ز بیدردان مرا وا می نماید زخم پنهانم که لبهایش بهم چسبیده از شیرینی جانم

2 به رنگ صبح شد پاشیده از بس در دل شبها خیال حسن پرشورش نمک در چشم حیرانم

3 ز بس دارد طراوت نوبهار حسن رنگینش نماید خاک را گل سایهٔ سرر خرامانم

4 ز بیدردانم از من شکوه ای گر کند جویا همیشه با دل پرخون به رنگ غنچه خندانم

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی