آثار جویای تبریزی

صفحه 94 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 و قمری از فغان خود را دمی بیکار نگذارم به تن از پیرهن جز یک گریبان وار نگذارم

2 بریزم خاک حسرت بسکه بر سر بی گل رویی ز صحرای جنون یک گل زمین هموار نگذارم

3 خیال یوسف خود را زلیخاوار از غیرت دمی با روشنی در دیدهٔ خونبار نگذارم

4 ز موج خون کنم صیقل دل غمدیده خود را من این آیینه را در کلفت زنگار نگذارم

1 حسن از تاب و تب است از شعلهٔ دیدار او رنگ را آتش به جان افتاده از رخسار او

2 خانهٔ تن راست از باد نفس بیم زوال خواب راحت کی سزد در سایهٔ دیوار او

3 صفا دارد ز بس اندام سیمین سمین او بریزد سیل آب گوهر از کوه سرین او

4 چرا در عالم یکرنگی از رنجیدنش رنجم که خط سرنوشت من بود چین جبین او

1 نیست آسان چارهٔ دیوانهٔ گیسوی او در دهان مار باشد مهرهٔ بازوی او

2 چون گره از طرهٔ مشکین گشاید در چمن؟ کز شمیم گل غبار آلود گردد موی او

3 آنکه بال سرعت رنگش ز ضعف تن شکست می برد همچون حنا از دست رنگ روی او

4 حبذا زلفی که بیزد هر سحر موج نسیم در حریم نکهت سنبل عبیر بوی او

1 چو رو از برقع آن رشک قمر می آورد بیرون به چشم مردمک چون مور پر می آورد بیرون

2 عجب نبود نگاهم آب و رنگ آه اگر دارد سرشک آسا سر از چاک جگر می آورد بیرون

3 به صد رنگینی طاووس جنت یاد رخساری دل پر داغ را از چشم تر می آورد بیرون

4 زند دل بر شکاف سینه خود را هر دم از شوقت چو از چاک قفس مرغی که سر می آورد بیرون

1 تا ز عکست برگ گل سیما بود آیینه ام جام لبریز می احمر بود آیینه ام

2 نقش بسته صورتت در خاطرم پیش از وجود خلوت عکس تو در خارا بود آیینه ام

3 معنی نور علی از دل ما روشن است در کف آن آینه سیما بود آیینه ام

4 باشد از بس عکس رویش دلنشین، افتاده است صفحهٔ تصویر او هر جا بود آیینه ام

1 غمی در خاطر هر کس وطن گیرد غمین باشم دلی در هر کجا آید به درد اندوهگین باشم

2 به یاد عارضی سیاره ریزد در کنارم چشم ز دامان پر انجم آسمانی بر زمین باشم

3 هنرور را فلک دایم ز اشک اندوهگین دارد چو تیغ از جوهر خود تا به کی چین بر جبین باشم

4 چو دامی کو نهان در خاک باشد تا دم محشر پس از مردن همیشه وصل او را در کمین باشم

1 روشن از سوز درون امشب چراغت می کنم از گل داغ ای دل افسرده باغت می کنم

2 آرمیدی ای دل بی مهر با آسودگی می کنم باز آشنای درد و داغت می کنم

3 غیر سوز درد ای داغ جگر افسرده ای روغن از خون دل امشب در چراغت می کنم

4 آخر ای بی مهر بر بی تابیم سوزد دلت می طپم در خون دل چندان که داغت می کنم

1 از سکوت افشای اسرار نهانی کرده ایم عرض حالی با زبان بی زبانی کرده ایم

2 مغز جان ما نمک پروردهٔ عشق است عشق عمرها در دولت او کامرانی کرده ایم

3 اینکه بینی گرد پیری نیست بر رخسار ما خاک بر سر در عزای نوجوانی کرده ایم

4 ناله پردرد ما با گوش گلها آشناست سالها با عندلیبان همزبانی کرده ایم

1 گلستان بی‌بر رویی به زندان می‌زند پهلو گل از هر خنده بر چاک گریبان می‌زند پهلو

2 چه غم گر دامنم شد زرق خارستان این وادی که جیب پاره‌ام چون گل به دامان می‌زند پهلو

3 گرفتار ترا اندیشهٔ عریان‌تنی نبود به گردن طوق عشقش بر گریبان می‌زند پهلو

4 به راه عاشقی پا بی‌خبر دل در خطر باشد که هر خاری در این وادی به مژگان می‌زند پهلو

1 خوش آن دم کز جفایش خوشدلی بنیاد می‌کردم به این افسون دلش را مایل بیداد می‌کردم

2 چسان بینم به دام طره‌ات آن مرغ دل‌ها را که بر گرد تو می‌گرداندم و آزاد می‌کردم

3 ز چشمش می‌گرفتم گاه دل گه باز می‌دادم نگاهش را به علم دلبری استاد می‌کردم

4 چو می‌دیدم دلش را مایل بی‌تابی عاشق به اندک جور او دانسته صد فریاد می‌کردم

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی