آثار جویای تبریزی

صفحه 93 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 من که از جوش تجلی رشک نخل ایمنم پرتو شمع است چون فانوس گرد دامنم

2 نیست دمسازی ترا مانند من ای عندلیب یا تویی هنگامه رنگین ساز گلشن یا منم

3 درمندی خوی بد را می کند زایل ز طبع می شود از فیض عشق آخر پری اهریمنم

4 من که می سوزد دلم در یاد شمع عارضی نیست غیر از نور چون فانوس در پیراهنم

1 در سراغ تو غبار رم عنقا گشتیم عاقبت در طلب افسوس که رسوا گشتیم

2 خاطری نیست که محنتکدهٔ دردت نیست در سراغ تو بسی در دلها گشتیم

3 منصب محرمی یاد تو داریم امروز ساکن غمکدهٔ دل چو سویدا گشتیم

1 نیست جای پانهادن بر زمین پرگل است امروز سرتاسر زمین

2 بسکه بار منت زلفت کشد می گدازد نافه آهو بر زمین

3 در غمش از تندباد آه ما باخت همچون آسمان لنگر زمین

4 لاله و گل می دهد بوی کباب تا شد از یک قطره اشکم تر زمین

1 فزونتر گردد از زهد ریایی نخوت مردم کدوی باده بر خود بند تا خود را نسازی گم

2 گره از رشتهٔ تقدیر نگشاید اگر جویا سراسر پنجهٔ سعی تو یک ناخن شود چون سم

1 خضر نتوانست نرد عشق آسان باختن باید اول در قمار عاشقی جان باختن

2 دل به یادش ده که در نرد مروت خوشنماست دیده و دانسته بازی را به مهمان باختن

3 کوس شهرت می زنی زین طبل در زیر گلیم تا به کی پوشیده ماند عشق پنهان باختن

4 می توان کردن چو تحصیل زر از زر عیب نیست زندگی در جستجوی آب حیوان باختن

1 صحبت بی نفاق یاران کو گل بی خار این گلستان کو

2 مرض بیغمی شفا طلبست آب نیسان چشم گریان کو

3 سر و سامان عاشقیم کجاست سر گرفتم بجاست سامان کو

4 از شراب و کباب محرومیم دل بریان و چشم گریان کو

1 از عاشقان چه گویم و صبر و توانشان خندان بود چو لاله دل خونفشانشان

2 رفتم پی سراغ دل و دیده یافتم در انتهای وادی وحشت نشانشان

3 عشاق را شکست غم از بس رسیده است عقد گهر شده قلم استخوانشان

4 رسیده است به جایی عروج مستی من که گشته درد می ناب گرد هستی من

1 تا به معراج فنا یعنی شهادتگاه عشق بال و پر از شعله مانند شرر می خواستیم

2 شوخ چشمی را ز حد برداشت شمع بزم یار ما چراغ خلوت از خود چون گهر می خواستیم

3 حسن پاک آفتابم در خور هر دیده نیست دیده ای از چشم شبنم شسته تر می خواستیم

4 تا بکام دل توان خندید جویا غنچه وار در بهاران از خدا یک مشت زر می خواستیم

1 چون شمیم غنچه آیی گر ز قید دل برون سیر عالم می کنی نارفته از منزل برون

2 نام رسوایم نگین را چون به خاطر بگذرد سینه را چندان کند تا افکند از دل برون

3 سرو امیدت در اندک فرصتی بالا کشد گر توانی آمدن از بند آب و گل برون

4 در دل هر کس که ذوق سیر راه هستی است بال شوق افشان رود از خویش چون بسمل برون

1 نیست تنها بی‌رخت دشمن گریبان ناله‌ام رخنه اندازد جرس‌آسا به دامان ناله‌ام

2 همره من گر شوی در گلستان جوش گل است غنچه را از بس کند خاطر پریشان ناله‌ام

3 لخت دل با خون حسرت بس که ریزد هر طرف بی‌تکلف کرده عالم را گلستان ناله‌ام

4 رخنه می‌اندازدش چون غنچه در جیب و بغل گر رساند چرخ را دستی به دامان ناله‌ام

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی