آثار جویای تبریزی

صفحه 103 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 اگر تن را نه در اول ز بالیدن نگهداری چو ماه آخر چسان از رنج کاهیدن نگهداری

2 خزان پیریت گردد بهار نوجوانیها چو پای سرو خود را گر ز لغزیدن نگهداری

3 تلاش منصب بیداری دل در دل شب کن چه حاصل دیده ات را گر ز خوابیدن نگهداری

4 چه گل ها خوبخود ریزد به دامان تمنایت دمی دست هوس را گر ز گل چیدن نگهداری

1 سال سال از من نمی رسی چه جای ماه ماه داد داد از درد حرمان وز تغافل آه آه

2 جسم زارم همچو نبض خسته آید در تپش گر به این شوخی خرامی بر مزارم گاه گاه

3 مد آهم بسکه بر گردون رود شبهای هجر اطلس گردون نماید در نظرها گاه گاه

4 تا قد طوبی نژادش گلشن آرا گشته است گل بر اندام صنوبر چون بخندد قاه قاه

1 می افزود چراغ زندگانی بود آبی به باغ زندگانی

2 گل داغ پشیمانی نچینند ‏ سیه کاران ز باغ زندگانی

3 بنوش آب حیات باده چون خضر اگر داری دماغ زندگانی

4 بیفکن جام از کف پیش از آن دم که پر گردد ایاغ زندگانی

1 از رعونت تا به کی سرو پا در گل شوی غنچه شو یک چند تا خلوت نشین دل شوی

2 با هواها برنمی آیی به نیروی جنون وای بر روزی که دور از حاضران عاقل شوی

3 می گشاید شش جهت بر سروت آغوش امید اینچنین کز جوش مستی هر طرف مایل شوی

4 اینقدرها هم گرفتار تن خاکی مباش جان من ترسم خدا ناکرده خر در گل شوی

1 از برم دل می برد هر دم به رنگ تازه ای دلبر نازک نهالی، شوخ و شنگ تازه ای

2 تازجوش بولهوس رنگش با باد شرم رفت ریخت بر روی هوا طرح فرنگ تازه ای

3 ترک چشم مست او در هر مژه بر هم زدن با دل عشاق ریزد رنگ جنگ تازه ای

4 ترک چشم او ز هر مژگان بهم سودن بریخت بر دل غمدیده یک ترکش خدنگ تازه ای

1 چو شبنم به که فارغ از امید بال و پر باشی به دامان نگاه آویزی و صاحب نظر باشی

2 ره از خویش رفتن راست تا درگاه دل باشد ز حال دل خبر یابی گر از خود بی خبر باشی

3 گذارد تیغ قاتل همچو موج از گرمی خونم تو تا کی خیره سرای مدعی چون نیشتر باشی

4 شب هجران کز افغانت دل خارا را به درد آید ز برق ناله جویا آفت کوه و کمر باشی

1 اگر محاسبه روز حشر در نظر آری در این دو روزه حیات اینقدر به خود نسپاری

1 کی کنم سودا به نقد جان و دل کالای آه نیست غیر از صورت او نقش بر دیبای آه

2 دردها را نیست با درد فراقت نسبتی کی نفس در تنگنای سینه گیرد جای آه

3 دیده است این بر رخم یابی تو مانند حباب قطرهٔ اشکی بخود بالیده از بالای آه

4 بی توام در تنگنای سینه شور محشر است از فغان درد داد و اشک و واویلای آه

1 مستغنی از می آیم ز جان نگاه او ما را بس است کاسهٔ چشم سیاه او

2 ارباب جستجوی، به راهش سپرده اند آن را که نیست دیدهٔ بینش به راه او

3 بدمستیی که چشم تو دیشب به کار برد باشد زبان هر مژه ات عذرخواه او

4 از نسبتی که هست به روی تو ماه را بر آسمان فخر بر قصد کلاه او

1 در گلویم بی‌تو هردم آب می‌گردد گره آرزوها در دل بی‌تاب می‌گردد گره

2 گر خیال چین ابرویش کنم در سینه‌ام چون انار ز درد دل خوناب می‌گردد گره

3 باده را نازم که از فیض طلوع نشئه‌اش بر جبین او در نایاب می‌گردد گره

4 رتبهٔ بالانشینی‌های ابرویش نداشت قطره‌سان زان روی از شرم آب می‌گردد گره

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی