آثار جویای تبریزی

صفحه 104 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 ز چشمت سرمه گرد وحشت آهوست پنداری به لعلت سبز حسن مطلع ابروست پنداری

2 مرا در پاس عزلت لذت عمر ابد باشد اگر آب حیاتی هست آب روست پنداری

3 زشمشیر تغافل تا دو نیم افتاد در راهش دل آواره ام نقش پی آهوست پنداری

4 ترا از دیدن خود تا به فکر خویش افتادی به زانو آینه، آئینه زانوست پنداری

1 عید من باشد گرفتاری به یار تازه ای بشکفد گل گل دلم از خار خار تازه ای

2 در دم پیری به شاد باش با شراب کهنه می باید نگار تازه ای

3 دل به تنگ آمد چه خوش بودی اگر می ریختند طرح دنیای نوی و روزگار تازه ای

4 گر رهم این بار از دست غمت بار دگر پیش گیرم پیشهٔ دیگر، شعار تازه ای

1 از پای فکنده است مرا محنت و غم، های!‏ برگیر ز خاک رهم ای دست کرم، های!‏

2 سرگرمی ام از آتش سوزان ته پاست های آبلهٔ پای طلب ساغر جم، های!‏

3 غیر از تو ندانم به که گویم ز جفایت از دست تو پیش که روم های ستم، های!‏

4 ازمنت احسان تو داغ است دل ما دلسوزتری از تو ندیدم الم، های!‏

1 عقدهٔ دل واکند زلف گرهگیر کسی بسته ام خود را به پیچ و تاب زنجیر کسی

2 می گشاید بر تنم هر زخم آغوش نشاط بسکه جا کرده است در دل شوق شمشیر کسی

3 در محبت بسکه یکرنگم ز عکس چهره ام صفحهٔ آیینه گردد لوح تصویر کسی

4 گفتگوی اهل غفلت لایق واگویه نیست خواب مخمل کی بود شایان تعبیر کسی

1 بسکه در شادی و غم با خلق یک رنگ است کوه با نوای مطرب و شیون هم آهنگ است کوه

2 پای جرات بر زمین افشرده با تیغ و کمر با پلنگ چرخ گویی بر سر جنگ است کوه

3 آسمانی خورد گویا غوطه در خون شفق از وفور لاله و گل بسکه خوش رنگ است کوه

4 از ضعیفی گرچه وزن یک پرکاهم نماند معنیم را نیک اگر سنجد پا سنگ است کوه

1 در تعب باشد روانت تا گرفتار تنی آمد و رفت نفس تا هست در جان کندنی

2 رفته ام از بس فرو در قلزم اندیشه ات می کند مانند گردابم گریبان دامنی

3 می شود نخل برومندی که غم بار آورد هر که کارد در فضای سینه تخم دشمنی

4 چشم مستش با دماغ شیرگیر از هر نگاه می کند در جام طاقت بادهٔ مردافکنی

1 چند دل را به جهان گذران شاد کنی؟ خانه بر رهگذر سیل چه بنیاد کنی؟

2 خانهٔ دل که در او غیر هوا را ره نیست به هوس همچو حبابش ز چه آباد کنی؟

3 پیچ و تاب الم عشق بود جوهر او گر دلت را همه چون بیضهٔ فولاد کنی

4 حلقهٔ دام تفکر شود از قامت او قاف تا قاف جهان صید پریزاد کنی

1 نصرت ده حبیب خدا مرتضی علی یکرنگ خواجهٔ دو سرا مرتضی علی

2 در بحر نعت و منتقبتم آشنا کنید یا مصطفی محمد و یا مرتضی علی

3 ذات نبی گلست و علی بوی گل بود چشم است مصطفی، و ضیا؛ مرتضی علی

4 قندیل طا ق عرش دل روشنم سزد مولای ماست شمع هدی مرتضی علی

1 دست ریزش ساقیا هرگز مباد از ما کشی ما ز شاگردان گردابیم در دریاکشی

2 قمری دل، آشیان بر سرو نوخیز تو بست رتبه افزاید غمم را هر قدر بالاکشی

3 بیدلان را دست لطفی هم توان بر سر کشید چند پای ناز در دامان استغنا کشی

4 ذوق غلتیدن به خاک ازیاد قدی می بری گر دمی در سایهٔ سرو بلندی واکشی

1 برنتابد دیدهٔ خونین ما بار نگاه زان سبب با چشم دل باشیم در کار نگاه

2 روز وصلت مردم چشمم بسان عنکبوت می دود از شوق دیدار تو بر تار نگاه

3 چشم بستن می نماید جلوهٔ دیدار دوست هست حایل در من و معشوق دیوار نگاه

4 ترک چشمش باز امشب از سیه مستی بریخت در گریبان دل ما جام سرشار نگاه

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی