آثار جویای تبریزی

صفحه 102 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 هر قطرهٔ اشکم ز پی دیدن چشمی چون غنچهٔ نرگس بود آبستن چشمی

2 یک شب ز جمالش چقدر بهره توان برد بگذشت شب وصال به مالیدن چشمی

3 درد نگه عجز چه دانی؟ که نبرده است گوش نگهت بهره ز نالیدن چشمی

4 چون آینه گشتم همه تن واله دیدار چیند چقدر گل کسی از روزن چشمی

1 زفیض فکر شب ها چون به دور شمع، پروانه به گرد خاطرم گردند معنی های بیگانه

2 بتابد نور حسن ازدیده بر دلهای دیوانه چو بر ویرانه ها عکس چراغ از روزن خانه

3 چه خونها می خورم تا برخورم بر شعر رنگینی دلم را غنچه دارد فکر معنی های بیگانه

4 خبردار دل خود باش گر خال رخش دیدی که دام دلفریبی در جهان گسترده این دانه

1 به قصد کشتنم افراخت قد خورشید سیمایی قیامت راست شد برخاست از جا سرو بالایی

2 وفا بیگانه ای بی رحم بی بیباکی دل آزاری مروت دشمنی بد مست ترکی باده پیمایی

3 اگر آبی خورم با او می ناب است پنداری وگر صهبا بنوشم دور ازو آب است پنداری

4 بیاض گردنی را در نظر دارم که از یادش چو گوهر خلوتم لبریز مهتاب است پنداری

1 دل دیوانهٔ عشق تو از هر قطرهٔ خونی کند در دشت وسعت مشربی ایجاد مجنونی

2 بود جان خود در جسم خاکی از می گلگون که هر خم را در این میخانه می بیدم فلاطونی

3 به یاد آید ز برگ لاله ام در ساحت گلشن سیاهی ریزد از داغی چو بر دامان پرخونی

4 دم بشکفت گل گل در چمن چون غنچه ای واشد ز هر لبخند ریزد می به جامم لعل میگونی

1 گشته بی لعل تو خم در دل میخانه گره شده هر قطرهٔ می بر لب پیمانه گره

2 نبود چین جبین آینهٔ حسن ترا چون هلال است ز ابروی تو بیگانه گره

3 تا قیامت به تمنای بناگوش کسی در دل بحر بود گوهر یکدانه گره

4 غنچهٔ خاطر من بشکفد از شبنم اشک می گشاید ز دلم گریهٔ مستانه گره

1 از حیا تا رنگ رخسارت به پرواز آمده بر هوا خیل پری در جلوهٔ ناز آمده

2 برگهای نسترن از شوخی موج نسیم فوج ارواح است پنداری به پرواز آمده

3 جوش حیرت، عرض مطلب را چه رنگین کرده است موبموی پیکرم آیینهٔ راز آمده

4 گرد راهش ریخت در جیب هوا بوی بهار تکیه بر دوش رعونت با صدانداز آمده

1 خوش آن رندی که مینا را به ساغر می کند خالی دلی از غصهٔ چرخ ستمگر می کند خالی

2 نکویان بیشتر دارند پاس عزت هم را که زر در تاج شاهان جای گوهر می کند خالی

3 تهی از خویش راه جستجو سر کن که ماه نو ز خود خود را برای مهر انور می کند خالی

4 هنر کی قابل خود را ز خود محروم می سازد که جای خویش در فولاد جوهر می کند خالی

1 مقصد ظاهرپرستان است و اهل دل یکی راه گو بسیار باشد، هست چون منزل یکی

2 چشم انصافت چو وحدت بین شود داند که هست مسلک ارباب ظاهر راه اهل دل یکی

1 جز تو روشن نبود دیدهٔ بیخواب کسی بی تو آرام ندارد دل بیتاب کسی

2 رگ خوابش ز رگ گل نتواند فرق نمود آیی ار نیم شبی سرزده در خواب کسی

3 آبرو شد سبب تربیت ما چو گهر نیست سرسبزی ما همچو گل از آب کسی

4 از ازل خاک در عشق شدن منصب ماست درگه عشق بجز ما نبود باب کسی

1 فسون‌سازی که دل را می‌برد نیرنگش از شوخی گریبان چاک ساز برگ گل را رنگش از شوخی

2 تو چون برقع گشایی در چمن گل غنچه می‌گردد فرنگ رنگت از بس می‌کند دلتنگش از شوخی

3 نوای بلبل این گلستان شور دگر دارد بود با لخت دل گل‌بازی آهنگش از شوخی

4 در این پیرانه‌سر گر سایه بر کهسار اندازم پرد همچون کبوتر بر هوا هر سنگش از شوخی

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی