جویای تبریزی

صفحه 1 از 108
108 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / جویای تبریزی / دیوان اشعار / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 الهی ره نما سوی خود این مدهوش غافل را ز دردت جامه زیب داغ چون طاووس کن دل را

2 برد بی‌طاقتی از عالم هستی برون دل را تپیدن بال پرواز است مرغ نیم بسمل را

3 تب عشقت چنان در آتش بی‌تابی‌ام دارد که شریان از تپیدن در فلاخن می‌نهد دل را

4 برآ از خویش و در گلزار مقصد کامرانی کن ز خود رفتن به سالک می‌کند نزدیک منزل را

1 درونم بی‌تو شد دریای خون از شوق دیدن‌ها حبابش داغ‌های سینه، موجش دل تپیدن‌ها

2 تپیدن می‌کند محروم‌تر از دولت وصلت که سازد موج‌ها را عین دریا آرمیدن‌ها

3 به مطلب می‌رسد هرکس خلاف نفس بگزیند به مقصد عاقبت خواهی رسیده زین تپیدن‌ها

4 مرو دنبال صید مطلب ای بیگانه از مطلب که در آخر به سر خواهی درآمد زین دویدن‌ها

1 چنان به پیش فلک نالم از غمت شب‌ها که خون دل می‌چکد از دیده‌های کوکب‌ها

2 چو بسته خون دلم را به خویش می‌آرد برای خنده گشایم اگر ز هم لب‌ها

3 نگاه برق گذارش چو شمع دل‌ها گشت شرار شعلهٔ آهم شده است کوکب‌ها

4 دلم ز سختی ره ناله می‌کند چو جرس که سنگ راه طلب گشته است مطلب‌ها

1 ساخت عکس عارضت رشک بهار آیینه را تا تو ره دادی بیفزود اعتبار آیینه را

2 گرد کلفت می نشیند بر دل از اندک غمی می کند آهی نهان زیر غبار آیینه را

3 شوخی حسن ترا نازم صفایش کم مباد می کند دایم ز رویت شرمسار آیینه را

4 در پناه جرأتیم ایمن ز جور دشمنان دایم از شمشیر می سازیم چار آیینه را

1 چنان پرورده آغوش نزاکت در کنار او را که سنگینی کند پیراهن بوی بهار او را

2 به سیر گلشنش با این نزاکت چون توان بردن رسد ترسم ز موج نکهت گل زخم خار او را

3 خراش خار بیند از رگ گل رنگ رخسارش شود گر در چمن برگ گلی آیینه دار او را

4 نباشد بی فشار غم بر ما عزتی دل را دل عاشق چو خون گردید باشد اعتبار او را

1 ای به قربان تو گردند کمان ابروها گردش چشم تو تعلیم رم آهوها

2 تا به کی در نظرت جلوهٔ صورت باشد حسن معنی نگر از آینهٔ زانوها

3 پرتو افکن بود از مهر رخت بسکه دلم استخوان همچو مه نو شده در پهلوها

4 حلقهٔ چشم تو دام ره خوبان باشد سر نپیچند ز حکم نگهت آهوها

1 صفای می نگر از جبههٔ گشادهٔ ما حباب آب حیاتست جام بادهٔ ما

2 ز قوت دل و بازوی ناتوانیهاست اگر ز رخ نبرد رنگ ایستادهٔ ما

3 هزار مرحله دوریم از خودی، پیداست نشان نیستی ما زلوح سادهٔ ما

4 حریف بازوی جویا نمی شود گردون که پشت قوس قزح بکشند کبادهٔ ما

1 بی سر و قدت خاک نشینند چمن‌ها شد پنبهٔ داغ جگر لاله سمن‌ها

2 کارم به حریف دو زبان کاش فتادی چون غنچه سراپای زبانند دهن‌ها

3 بارید چو از ابر عطایش نم رحمت در خاک کف بحر کرم گشت کفن‌ها

4 هرکس که ترا دید دمی بس که ز خود رفت در بزم تو بوی خبر آید ز سخن‌ها

1 نخواهم زان گل رخسار برداری نقابش را که ترسم گرمی نظاره ای گیرد گلابش را

2 نسیم امروز با بوی که آمد رو به این وادی که ماند آغوش حسرت باز هر موج سرابش را

3 نباشد با رم ما برق را لاف سبک سیری که آرام رگ خوابست موج اضطرابش را

4 خبردار دل خود باش در بزم شراب او نسازی خام سوز از گرمی مجلس کبابش را

1 کی به گوش او کند جا ناله های زار ما سرمهٔ آواز شد خون دل افگار ما

2 غنچه سان از شکوه گر لبریز خون دل شویم گل کند رنگ خموشی از لب اظهار ما

3 می رویم افتان و خیزان در ره دردت چو گره می توان بر حال ما بی پرداز رفتار ما

4 گفتگوی ما اسیران جز صغیر درد نیست می تراود ناله چون نی از لب گفتار ما

جویای تبریزی

108 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی