11 اثر از شیرین و فرهاد سلیمی جرونی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شیرین و فرهاد سلیمی جرونی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار سلیمی جرونی / شیرین و فرهاد سلیمی جرونی

شیرین و فرهاد سلیمی جرونی

1 چو شاپور این چنین نیرنگ بر ساخت به غیبت آنچنان شطرنج ها باخت

2 یکی طومار نقاشانه بگشود که هر نقشی که می خواهی در او بود

3 گرفت او یک سر راهی و بنشست گرفته گوشه طومار در دست

4 نه طوماری، جهانی پر عجایب عجایب چه غرایب در غرایب

1 چو شد احوال شیرین جمله مفهوم ز خسرو کن حکایت نیز معلوم

2 چنین دارم ز استاد سخن یاد که خسرو چون به ارمن رخت بنهاد

3 به عشرت روز و شب با جام بودی دلی از عشق بی آرام بودی

4 چه روز و شب که روز از محنت و تب رسانیدی به صد اندوه با شب

1 ندارم وصف و تحمیدی که نیکوست سزای آنکه مقصود از جهان اوست

2 محمد آن که در ملک نکویی بود صد بار به از هر چه گویی

3 خرد حیران در آن وصف و بیانست که هر وصفش که گویم بیش از آنست

4 امام جمله نزدیکان درگاه چراغ بارگاه لی مع الله

1 در آن روزیکه بد روز جوانی جوانی چون بود زان سان که دانی

2 دلم می بود با دلبر همیشه هوای شاعری در سر همیشه

3 به نقش دلبران هر جا عمل گو شده چشم غزالان را غزل گو

4 به آن یک گفته از این یک شنیده زمانی قطعه و گاهی قصیده

1 سخن پرداز، کین در دری سفت ز شیرین و ز خسرو این چنین گفت

2 که خسرو از پدر چون روی برتافت در آن ره صحبت شاپور دریافت

3 سوی ارمن روانه کرد او را که جست و جو کند آن ماهرو را

4 روان شد در پی اش چون باد در حال که نتوانست در آن کار اهمال

1 بنام آنکه جان آرام ازو یافت دل معشوق و عاشق کام ازو یافت

2 به جوی تن روان را کرد جاری زبان را در فصاحت داد یاری

3 به چشم خود نظر بر روی خود کرد جهان را پر ز گفت و گوی خود کرد

4 چو صورت کرد با معنی موافق ز خود بر چهره خود گشت عاشق

1 خدایا رحمتی در کار من کن به لطف خود هدایت یار من کن

2 که در کار تو از بایسته تو نکردم آنچه بد شایسته تو

3 در آن روزی که باشد عرض اکبر نداند کس در آنجا پای از سر

4 مگر تو نامه ام را در نوردی وگر نه چون کشم این روی زردی

1 چو خسرو سوی ارمن یافت تسکین شنو دیگر حکایتهای شیرین

2 که چون او در مداین ساخت منزل نبودش یک زمان آرام در دل

3 سراسر حال خسرو کرد معلوم که از پیش پدر چون رفت زان بوم

4 دلش آگاه شد کان شاه نیکو به ارمن شد برای دیدن او

1 چو زلف شب پریشان گشت بر روز ز تب شمع فلک افتاد در سوز

2 ز زردی کرد روی اندر تباهی همه گم شد سفیدی در سیاهی

3 فلک هر بیضه کز خون جگر کرد غراب شب همه در زیر پر کرد

4 مسیحا شد درون دیر بنشست حواری سر به سر گشتند سرمست

1 زمین را بوسه زد شاپور و برخاست که باد این کار همچون قامتت راست

2 میفتا در دلت هرگز ملالی مبادا آفتابت را زوالی

3 نه از بیگانه روزی نی زخویشان مگردا، خاطر جمعت پریشان

4 پس آنگه یک حریر نغز برداشت به خوبی صورت پرویز بنگاشت

آثار سلیمی جرونی

11 اثر از شیرین و فرهاد سلیمی جرونی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شیرین و فرهاد سلیمی جرونی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی