1 انماالله اله واحد و هو الغایب و هو الشاهد
2 می کند در همه اضداد ظهور نیست با هیچ یک از اشیا ضد
3 سر وحدت به بطونش راجع نقش کثرت به ظهورش عاید
4 اوست در صورت آدم مسجود اوست در سلک ملایک ساجد
1 بینمت ای خرد به کار تو گم کارگه چرخ و کارگر انجم
2 جست عالم ز خوابگاه عدم چون ز امرت رسید بانگ که قم
3 کی شناسد تو را اسیر جهات چه خبر پشه را ز خارج خم
4 بی تو دهقان چه سان برون آرد گندم از خوشه خوشه از گندم
1 ای نامزد به نام تو درنامه قبول یا ایها النبی و یا ایها الرسول
2 باران رحمتی تو که از آسمان جود بر عاشقان تشنه جگر کرده ای نزول
3 کی در حریم حرمت جاه و جمال تو هر یاوه گرد را رسد اندیشه دخول
4 حاشا که از تو روی نتابم خلیل وار چون نیست آفتاب تو را آفت افول
1 دی گذشتیم برآن دلبرو گفتیم دعا قال من انتم قلنا فقراء غربا
2 فقراییم و عجب آنکه نخواهیم ز تو هیچ حاجت که تویی در دو جهان حاجت ما
3 غرباییم و نداریم بجز تو وطنی چند باشیم چنین از وطن خویش جدا
4 به فقیران نظری کن که به تأیید نظر برمس فقر فقیران تویی اکسیر غنا
1 نفحات وصلک اوقدت جمرات شوقک فی الحشا ز غمت به سینه کم آتشی که نزد زبانه کما تشا
2 تو چه مظهری که ز جلوه تو صدای صیحه صوفیان گذرد ز ذروه لامکان که خوشا جمال ازل خوشا
3 همه اهل مسجد و صومعه پی ورد صبح و دعای شب من و ذکر طلعت و طره تو من الغداة الی العشا
4 ز کمند زلف توهر شکن گرهای فکنده به کار من به گرهگشایی لعل خود که ز کار من گرهای گشا
1 خط دمید از لب نوشین تو شیرین دهنا خضر خواند انبته الله نباتا حسنا
2 خامه صنع ثنای تو رقم کرد به حسن برگل از سبزه نوخیز زهی حسن ثنا
3 درازل سر دهانت ز ملک خواست حکیم نعره برداشت که سبحانک لا علم لنا
4 سست بنیاد بود وعده وصل از تو بسی کی توان خانه امید برآن کرد بنا
1 از لعل تو عمت العطایا وز زلفت تو دامت البلایا
2 بی پیروی سگان کویت صارت خطواتنا خطایا
3 بی روشنی فروغ رویت اضحت غدواتنا عشایا
4 شهرت طلبان نامجو را یاد تو نشانده در زوایا
1 گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها
2 چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها
3 پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب باد چون سایه ز پا افتاده این دیوارها
4 مستم و دریوزه دارم وجه می گو محتسب تا بگرداند مرا گرد همه بازارها
1 بندم به سینه دمبدم از سیم مژگان تارها وز دل بر این قانون ز غم بیرون دهم آزارها
2 تا لعل شکر خای تو شد قیمتی کالای تو درهر سر از سودای تو شوریست در بازارها
3 باشدکه یک گلبرگ تر آید چو رویت در نظر چون باد گردم هر سحر گرد همه گلزارها
4 بی رویت ای رشک سمن گل نیست آنها در چمن دور از تو برق آه من آتش زد اندر خارها
1 چرخ کبود هرشب و رخشان ستارهها دودیست زآتش من و در وی شرارهها
2 لاغر تنم ز گریه پر از قطرههای خون باریک رشتهایست در او لعل پارهها
3 یکچند در نظاره رویت گذشت و نیست جز آب دیده حاصل من زان نظارهها
4 در باغ لطف چون خط و رخسار تو که دید یک گل که مشک تر دمدش بر کنارهها