درین نشیمن ادبار جامیا کاری از جامی قطعه 1
1. درین نشیمن ادبار جامیا کاری
اگر کنی نه چنان کن که شرمسار شوی
...
1. درین نشیمن ادبار جامیا کاری
اگر کنی نه چنان کن که شرمسار شوی
...
1. در فنون شاعری جامی ز حد بردی سخن
وقت آن آمد که در کنج خموشی جا کنی
...
1. هرکسی گفتیم که پیر شوی
تا جوانیم رسم و آیین بود
...
1. ز بس کز آشنایان زخم خوردم
زند گر حلقه گردم اژدهایی
...
1. چو راند از در خود قهر حق لئیمی را
به میل نیل امانی و حرص جمع حطام
...
1. ابلهی را چو بخت برگردد
عمر در کار بطن و فرج کند
...
1. دنیا جیفه است و اهل دنیا
اکثر چو سگان جیفه خواره
...
1. عالم از مردم پر است اما نباشد در میان
فارق ایشان ز گاو و خر بجز گوش و دمی
...
1. به گرد عارض تو گر دمیده یک دو سه موی
مکن ز عشق من و حسن خویش قطع امید
...
1. هست دیوان شعر من اکثر
غزل عاشقان شیدایی
...
1. شنیده ای که معزی چه گفت با سنجر
چو ذکر جودت اشعار و منت صله رفت
...
1. جامی به شعر مدحت شیران ملک کن
نی مدح هر عوان که به سیرت سگ است و گرگ
...