1 موصل تحفه های شاه کسیست که چو او در زمانه طامع نیست
2 ضعف آن کاورد اگر بدهم به وی از من هنوز قانع نیست
1 در فنون شاعری جامی ز حد بردی سخن وقت آن آمد که در کنج خموشی جا کنی
2 پیر گشتی در سواد شعر بردن با بیاض چون قلم ترسم که روزی سر درین سودا کنی
3 مایه مدح و غزل دانی که هست اکثر دروغ بر کرام الکاتبین تا کی دروغ املا کنی
1 ز بس کز آشنایان زخم خوردم زند گر حلقه گردم اژدهایی
2 نیاید بر دل من سختتر زان که کوبد حلقه بر در آشنایی
1 پیری دیدم خمیده قامت دنبال جنازه جوانی
2 با او به زبان حال می گفت گریان گریان به هر زبانی
3 رفتی تو چو تیر و من بماندم در قبضه دهر چون کمانی
1 به یک لطیفه فرستاد ابره جامه برایم آن که بود خلعت کرم به برش
2 نشسته منتظرم تا خدا برانگیزد لطیفه دگر از غیب بهر آسترش
1 خلق عالم را ز گاو و خر نبینم فارقی گر چو گاو و خر بر ایشان فرض گوش و دم کنم
2 روی در کشف معارف گر روم درگوشه ای وز میان این جماعت نام خود را گم کنم
3 گاه گاهی بیتکی گویم پی تشحیذ طبع به که با اینان نشینم غیبت مردم کنم
1 اگر ز سهم حوادث مصیبتی رسدت درین نشیمن حرمان که موطن خطر است
2 مکن به دست جزع خرقه صبوری چاک که فوت اجر مصیبت مصیبتی دگر است
1 دی گفت عارفی که مضیق خم سپهر از محنت عوام عجب تنگ خانه ایست
2 گفتم ز تنگ خانه یکی نقطه محو کن کز منت لیام عجب ننگ خانه ایست
1 جامی به مقتضای زمان چون برآمدند صدیقیان دهر به رنگ سلولیان
2 مگشا زبان به فضل که رمحیست زهرناک در طعن اهل فضل زبان فضولیان
3 بستند اهل دین پی آزار اهل دل پیرایه تناسخیان و حلولیان
4 خوش آن که سلک صحبت اینان گسست و شد دمساز خرس و بوزنه و سگ چو لولیان
1 شنیده ای که معزی چه گفت با سنجر چو ذکر جودت اشعار و منت صله رفت
2 مدیح من پی نشر فضایلی که تو راست به شرق و غرب رفیق هزار قافله رفت
3 عطیه تو که وافی به جوع و آز نبود ز حبس معده چو آزاد شد به مزبله رفت