1 شد تلف انبار من اکثر ز تو چون نزنم بر خود ازین غصه کارد
2 نیست جز این کیفر آن کو نهاد پیش سگ گرسنه انبان آرد
1 سفله ای می خواست عذر عارفی کز آمدن سوی تو مانع مرا اشغال گوناگون بود
2 گفت خامش کن که گر سویم نیاید چون تویی منت ناآمدن از آمدن افزون بود
1 آواز تو هست تیز و باریک خالی نبود ز درد و سوزی
2 فریاد مقلدان ازو نیست جز بانگ خر از جوالدوزی
1 خلق عالم را ز گاو و خر نبینم فارقی گر چو گاو و خر بر ایشان فرض گوش و دم کنم
2 روی در کشف معارف گر روم درگوشه ای وز میان این جماعت نام خود را گم کنم
3 گاه گاهی بیتکی گویم پی تشحیذ طبع به که با اینان نشینم غیبت مردم کنم
1 جامی نفاق پیشه کن و ترک صدق گیر تا از خلاف خلق رهی وز نزاعشان
2 ور میل تو به مرکز صدق است و راستی یکسو نشین ز دایره اجتماعشان
1 به یک لطیفه فرستاد ابره جامه برایم آن که بود خلعت کرم به برش
2 نشسته منتظرم تا خدا برانگیزد لطیفه دگر از غیب بهر آسترش
1 عقد دینارها که از کف جود کرد شاه جهان پناه نثار
2 گر به انگشت گیرم آن برسد به هر انگشت من دوبار هزار
1 هیچ دانی کف دهنده چرا برتر است از کف ستاننده
2 آن غنا را ز پیش راننده ست وین غنا را به خویش خواننده
1 خواجه را بر کتابه خانه می نوشتند دی که طال بقاه
2 بر سر خاک او گذر امروز تا ببینی نوشته طاب ثراه
1 دلا چو روی در ارباب معنی آوردی مبر به کار قوانین شعر و انشا را
2 که سجع و قافیه گر چه لطیف و موزونند دو پرده اند جمال عروس معنا را