1 پیری دیدم خمیده قامت دنبال جنازه جوانی
2 با او به زبان حال می گفت گریان گریان به هر زبانی
3 رفتی تو چو تیر و من بماندم در قبضه دهر چون کمانی
1 دی رسید از مطبخ خواجه که بادا دود آن رفته چون ظل زمین تا طارم فیروزه رنگ
2 یک طبق سیمین دوایر کرده بر اقطار طی حشو آن در دیده دانش نموده بی درنگ
3 همچو جنس نغز پیچیده در اوراق رقیق یا چو معنیهای نازک در عبارتهای تنگ
1 هرچند بود آیینه احوال دگر ضد از عیب کسان زان هنر خود بشناسی
2 کردم خزفی چند به سوی تو روانه تا قیمت سلک گهر خود بشناسی
1 ایا دقیقه شناسی که سر هر مشکل به پیش خاطر وقاد تو بود مکشوف
2 ز اختیار که صد صیغه را بود مصدر نخست صیغه بگیر از مضارع معروف
3 دو حرف اول ازان سوی ما فرست که باد چو شب صباح حسودت به مابقی موصوف
1 کرد تهمت حاسدی کز شهر یاران کهن می رود جامی ز بس آزارهای نو به نو
2 بخردی گفتا چو نقد عمر خود یعنی سخن می گذارد پیش ما هر جا که خواهد گو برو
3 چون ز کنجد روغن صافی تمام آمد برون طبع گاوان است با کنجاره دل کردن گرو
1 ای زده دم ز سبکروحی خویش انت والله تقیل و ثقیل
2 با وجود تو کم است از پشه در ترازوی گرانجانی پیل
1 جامی به مقتضای زمان چون برآمدند صدیقیان دهر به رنگ سلولیان
2 مگشا زبان به فضل که رمحیست زهرناک در طعن اهل فضل زبان فضولیان
3 بستند اهل دین پی آزار اهل دل پیرایه تناسخیان و حلولیان
4 خوش آن که سلک صحبت اینان گسست و شد دمساز خرس و بوزنه و سگ چو لولیان
1 موصل تحفه های شاه کسیست که چو او در زمانه طامع نیست
2 ضعف آن کاورد اگر بدهم به وی از من هنوز قانع نیست