آثار جامی

صفحه 1 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 گر در دلم از داغ نوت ماند اثرها غم کی خورم این نیز به بالای دگرها

2 هر رمز و معما که در افواه فتاده ست هست از دهن تنگ تو آن جمله خبرها

3 بگشا کمر ناز و قصب پوش بتان بین در بندگی خویش چو نی بسته کمرها

4 بر کنگره عرش ز بس شعله آهم مرغان اولی اجنحه را سوخته پرها

1 هر آفتاب که از مطلع جمال برآید چو ماه روی تو بیند به انفعال برآید

2 نهال مهر تو کشتم به سینه لیک چه حاصل اگر نه میوه مقصود ازین نهال برآید

3 دمیده گرد دهان تو چیست آن خط مشکین بنفشه ای که ز سرچشمه زلال برآید

4 اگر به صومعه قوال وصف رویتو خواند ز صوفیان همه فریاد وجد و حال برآید

1 باده چون بی غش و ساقی چو پریوش باشد دعوی توبه درین وقت چه ناخوش باشد

2 صفت جام جهان بین که حکیمان گویند رمزی از جام بلور و می بی غش باشد

3 مدعی گر نخورد می بگذارش که مدام خاطر از وسوسه زهد مشوش باشد

4 آتشین می به کفم نه که جز این آتش نیست رند میخواره که مستوجب آتش باشد

1 برآمد شاه عشق از طور سینا در آنجا زد علم بر دیر مینا

2 رخ اندر وادی بطحا برافروخت به نور خود جهانی ساخت بینا

3 به روی هرکس ابواب فتوحات به آن مفتوح شد فتحا مبینا

4 به آن فتح مبین بینا بگشتیم فمن هذا لقینا ما لقینا

1 خار غم بیخ فرو برده در آب و گل ما غنچه کم خاسته زین خار چو پر خون دل ما

2 بس که در راه تو ای کعبه جان گریانیم بر سر آب چو کشتیست روان محمل ما

3 شب برد ناله ما خواب رفیقان سفر به که از منزل شان دور بود منزل ما

4 دل نهادیم به بی حاصلی خود چه کنیم حاصلی نیست ز سعی دل بیحاصل ما

1 امشب ز شغل شاعریم حال دیگر است همچون ردیف قافیه پیشم مکرر است

2 ز آثار کلک بیهده گوی سیه زبان روی دلم سیاهتر از پشت دفتر است

3 ساقی بیا و رغم سفیهان شهر را می ده که می جلای ضمیر سخنور است

4 آن می که چون نوازش خوبان طرب فزاست آن می که چون وصال بتان روح پرور است

1 تا آن ذقن ز خط شده گوی معنبر است زان عنبرین شمامه مشامم معطر است

2 پرچین ز خار خشک بود رسم و خط تو پرچین نهاده گرد گل از سنبل تر است

3 دل بد مکن که خاتمه حسن شد خطت کان پیش ما مقدمه حسن دیگر است

4 قدت چه دلرباست که بینم هزار دل کاندر میان گرفته تو را چون صنوبر است

1 غمت از دل به رخم اشک جگرگون آرد بین که هر دم فلک از پرده چه بیرون آرد

2 من که از خود شده ام گم ز غمت در عجبم که به سر وقت من گمشده پی چون آورد

3 اشک خون ریز شب ای دل چو به غم بس نایی شه چو عاجز شود از خصم شبیخون آرد

4 رنگ خوارزم شود موج زنان دریایی سیل اشک من اگر روی به جیحون آرد

1 به بزم گل ز لبت جام را چو کام بر آمد ز خاک لاله چو نرگس به شکل جام برآمد

2 مه از خیال جبینت چو نیم آینه سرزد چو دید دایره روی تو تمام برآمد

3 به عزم گشت گذشتی به کوه لاله خرامان ز ذوق قهقهه از کبک خوشخرام برآمد

4 به بام هر که تو را وقت شام دید زد افغان که آنچه رفت به مغرب فرو ز بام برآمد

1 ماهی که خاست در شهر از رفتنش قیامت شکر خدا که آمد باز از سفر سلامت

2 من شاه تخت عشقم تاج شرف به فرقم سنگی که بر سر من می آید از ملامت

3 عشقم ندیم جان شد بی عشق اگر ز جانم روزی دمی برآمد، دارم بر آن ندامت

4 بررغم شیخ شهرم پیر مغان دهد می پیش من این کرم هست افزون ز صد کرامت

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی