1 به مصر و شام که گیرند وقف را به تمام قضات اگر چه نباشند مستحق آن را
2 به غیر وصل نخوانند قاریان قرآن ز حال وقف وقوفی نباشد ایشان را
3 گرفته اند همانا قضات از ایشان باز به رسم عادت خود وقف های قرآن را
1 جامی ابنای زمان از قول حق صم اند و بکم نام ایشان نیست عندالله به جز شرالدواب
2 گردن همت بکش از ربقه تقلیدشان ورنه افتی عاقبت از منهج صدق و صواب
3 در بیابان سیهدیهم دهد سرگشته جان هر که را باشد دلیل ره اذا کان الغراب
4 در لباس و دوستی سازند کار دشمنی حسب الامکان واجب است از کید ایشان اجتناب
1 باز رست از پنجه پنجه گریبان حیات جامی اما نامدت دامان بهبودی به دست
2 سال عمرت شصت شد در لجه هستی بکوش تا ازین دریا برآری صید مقصودی به شست
1 ای سهی قد که عمر تو اکثر گشته مصرف به نحو و تصریف است
2 قد و زلف تو را اگر بنده کرده تعریف جای تشریف است
3 نبود این جنس نکته بر تو نهان که الف لام بهر تعریف است
1 هر پسر کو از پدر لافد نه از فضل و هنر فی المثل گر دیده را مردم بود نامردم است
2 شاخ بی بر گر چه باشد از درخت میوه دار چون نیارد میوه بار اندر شمار هیزم است
1 بود شاها رعیت آن خزینه که در وی گنج های زر دفینه است
2 عوان چون مالشان دزدیده گیرد ببر دستش که دزد آن خزینه است
1 ایا شاهی که هر جا مسند عدل نهادی ظلم از آنجا رخت برداشت
2 بداندیش تو ترکی بود یک لخت ولی تیغ تواش یک لخت نگذاشت
1 غلام خامه آن کاتبم که شعر مرا چنان که بود رقم زد نه هر چه خواست نوشت
2 اگر چه شعر فروغ از دروغ می گیرد دروغ و راست در او هر چه بود راست نوشت
1 به بوستان سخن مرغ طبع من اکثر به هفت بیت شود نغمه ساز و قافیه سنج
2 ز هفت پیکر گنجور گنجه هر غزلی نمونه ای ست ز معنی نهان در او صد گنج
3 چو بیت بیت ز هر هفت ازان دو مصراع است گرش به سبع مثانی لقب نهند مرنج
4 ز هفت عضو یکی یا دو باد کم او را که هفت بیت مرا شش رقم زند یا پنج
1 هر برق درخشان که بر آید ز بدخشان صد شعله ازان در دل افگار من افتد
2 بر گوهر اشکم چو فتد پرتو آن برق لعلی شود از چشم گهربار من افتد