1 ایا نور دیده که بینم تو را شده نقد راحت کم از درد چشم
2 ز درد تو نالم که چشم منی بنالد بلی مردم از درد چشم
1 پست است قدر سفله اگر خود کلاه جاه بر اوج سلطنت زند از گردش زمان
2 سفلی ست خاک اگر چه نه بر مقتضای طبع همراه گردباد کشد سر بر آسمان
1 جامی مبند توسن همت به میخ آز همچون خران بر آخر آخرزمانیان
2 از خوان خاکیان مطلب لقمه تا رسد نزل بقا ز مایده آسمانیان
3 آزادگی گزین که نیرزد به نزد عقل ملک جهان به دیدن روی جهانیان
1 برای نعمت دنیا که خاک بر سر آن منه ز منت هر سفله بار بر گردن
2 به یک دو روز رود نعمتش ز دست ولی بماندت ابدالدهر عار بر گردن
1 به دندان رخنه در پولاد کردن به ناخن راه در خارا بریدن
2 فرو رفتن به آتشدان نگونسار به پلک دیده آتش پاره چیدن
3 به فرق سر نهادن صد شتر بار ز مشرق جانب مغرب دویدن
4 بسی بر جامی آسان تر نماید ز بار منت دونان کشیدن
1 به جنگجو صنم خویش گفتم ای صد بار رسیده سنگ جفایت بر آبگینه من
2 رسان به سینه من سینه را به رسم صفا که پاک به دل همچون تویی ز کینه من
3 به عشوه گفت تو را سینه گر چه صاف آمد گمان مبر که رسد در صفا به سینه من
1 جامی ارباب کرم نایاب چون عنقا شدند اهل همت را بود قاف قناعت فرض عین
2 راح راحت نیست در جام غم انجام طمع کأس یأس از کف منه کالیأس احدی راحتین
1 مشو مغرور حسن خوبرویان به زلف دلکش و روی نگارین
2 کز اینها گیردت دل سال دیگر چنان کامسال از خوبان پارین
1 هر که دل بر عشوه گیتی نهاد بر حذر باش از غرور و جهل او
2 دامن آن گیر کز همت فشاند آستین بر دنیی و بر اهل او
1 درین نشیمن حرمان مکن به کس پیوند که هر کسی که نهی دل بر آشنایی او
2 اگر مخالف طور تو باشد اوضاعش عذاب روح شود صحبت ریایی او
3 وگر موافق طبع تو افتد اخلاقش مذاق مرگ دهد شربت جدایی او