هیچ سودی نکند تربیت ناقابل از جامی قطعه 25
1. هیچ سودی نکند تربیت ناقابل
گر چه برتر نهی از خلق جهان مقدارش
1. هیچ سودی نکند تربیت ناقابل
گر چه برتر نهی از خلق جهان مقدارش
1. عشوه شاهد دنیا طمع انگیز بود
جامی آن به که ازین می نشوی مست طمع
1. من که از دولت قناعت رست
گردن همتم ز غل طمع
1. بسا اخ کز اخوت چون زند دم
دمش باشد چراغ عیش را پف
1. بهشتی پیکری کز غایت لطف
سپاه نیکوان را بود سر خیل
1. چنان ز خلق ملولم که تا به چشم نیاید
مرا خیال کسی روز و شب ز خواب گریزم
1. ایا نور دیده که بینم تو را
شده نقد راحت کم از درد چشم
1. پست است قدر سفله اگر خود کلاه جاه
بر اوج سلطنت زند از گردش زمان
1. جامی مبند توسن همت به میخ آز
همچون خران بر آخر آخرزمانیان
1. برای نعمت دنیا که خاک بر سر آن
منه ز منت هر سفله بار بر گردن
1. به دندان رخنه در پولاد کردن
به ناخن راه در خارا بریدن
1. به جنگجو صنم خویش گفتم ای صد بار
رسیده سنگ جفایت بر آبگینه من