1 هر که دل بر عشوه گیتی نهاد بر حذر باش از غرور و جهل او
2 دامن آن گیر کز همت فشاند آستین بر دنیی و بر اهل او
1 به مصر و شام که گیرند وقف را به تمام قضات اگر چه نباشند مستحق آن را
2 به غیر وصل نخوانند قاریان قرآن ز حال وقف وقوفی نباشد ایشان را
3 گرفته اند همانا قضات از ایشان باز به رسم عادت خود وقف های قرآن را
1 ایا نور دیده که بینم تو را شده نقد راحت کم از درد چشم
2 ز درد تو نالم که چشم منی بنالد بلی مردم از درد چشم
1 بسا اخ کز اخوت چون زند دم دمش باشد چراغ عیش را پف
2 تف افکن بر رخ آن اخ که هرگز نیفتد زین مناسب تر اخ و تف
1 ساغری می گفت دزدان معانی برده اند هر کجا در شعر من یک معنی خوش دیده اند
2 دیدم اکثر شعرهایش را یکی معنی نداشت راست می گفت آنکه معنیهاش را دزدیده اند
1 هر پسر کو از پدر لافد نه از فضل و هنر فی المثل گر دیده را مردم بود نامردم است
2 شاخ بی بر گر چه باشد از درخت میوه دار چون نیارد میوه بار اندر شمار هیزم است
1 به بوستان سخن مرغ طبع من اکثر به هفت بیت شود نغمه ساز و قافیه سنج
2 ز هفت پیکر گنجور گنجه هر غزلی نمونه ای ست ز معنی نهان در او صد گنج
3 چو بیت بیت ز هر هفت ازان دو مصراع است گرش به سبع مثانی لقب نهند مرنج
4 ز هفت عضو یکی یا دو باد کم او را که هفت بیت مرا شش رقم زند یا پنج
1 هر برق درخشان که بر آید ز بدخشان صد شعله ازان در دل افگار من افتد
2 بر گوهر اشکم چو فتد پرتو آن برق لعلی شود از چشم گهربار من افتد
1 جامی ابنای زمان از قول حق صم اند و بکم نام ایشان نیست عندالله به جز شرالدواب
2 گردن همت بکش از ربقه تقلیدشان ورنه افتی عاقبت از منهج صدق و صواب
3 در بیابان سیهدیهم دهد سرگشته جان هر که را باشد دلیل ره اذا کان الغراب
4 در لباس و دوستی سازند کار دشمنی حسب الامکان واجب است از کید ایشان اجتناب
1 معنی جمعیت ار خواهی دلا لازم شمار سلک صحبت را که جمعیت به جمع اولی بود
2 نظم پر معنی چو در تقطیع گردد مفترق جمله اجزایش ز هم هر جزو بی معنی بود