1 یا من بدا جمالک فی کل ما بدا بادا هزار جان مقدس تو را فدا
2 می نالم از جدایی تو دمبدم چو نی وین طرفه تر که از تو نیم یک نفس جدا
3 عشق است و بس که در دو جهان جلوه می کند گاه از لباس شاه و گه از کسوت گدا
4 یک صورت بر دو گونه همی آیدت به گوش گاهی ندا همی نهیش نام و گه صدا
1 حرز جانهاست نام دلبر ما ما اعزاسمه و ما اعلی
2 نام او گنج نامه لاهوت گنج پنهان غیب ازو پیدا
3 همه اسما مظاهر ذاتند همه اشیا مظاهر اسما
4 لا اری فی الوجود الا هو محو شد نام غیر و نقش سوی
1 خلیلی لاحت لنا دور سلمی نشان های سلمی شد از دور پیدا
2 کهن ناشده داغ او گشت تازه قفا نبک من ذکر من لیس ینسی
3 ازین ربع و اطلال هر جا گیاهی که بینیم گویا زبانی ست گویا
4 جز افسون سلمی و افسانه او نخوانند بر ما نگویند با ما
1 هر چه اسباب جمال است رخ خوب تو را همه بر وجه کمال است کما لا یخفی
2 بعد عمری کشمت گفتی و من می میرم هر دم از غم که مبادا نکند عمر وفا
3 بس که زاهد به ریا سبحه صد دانه شمرد در همه شهر بدین شیوه شد انگشت نما
4 گر به تیغ تو جدا شد سرم از تن چه غم است غم از آن ست که از تیغ تو افتاد جدا
1 چند سوی چمن آیم به هوایت چو صبا یک ره ای سرو سهی قامت رعنا بنما
2 به ته کرته نیلی سوی بستان بخرام تا گل از شوق کند خرقه فیروزه قبا
3 باغبان کاش کند سوسن و گل فرش رهت زانکه بر روی زمین حیف بود آن کف پا
4 سرو را جالب جوی است و تو را گوشه چشم الله الله چه تفاوت تو کجا سرو کجا
1 شرف کعبه بود کوی تو را زاده الله تعالی شرفا
2 زایر کوی تو از کعبه گذشت سرو کوی تو کجا کعبه کجا
3 سر من غرقه به خون افتاده ست تا ز تیغ تو فتاده است جدا
4 بی تو بر جان دگرم باقی نیست جان اگر رفت تو را باد بقا
1 زد به رفتار خوش قدت ره ما رفع الله قدره ابدا
2 تو همایی و نیست ظل همای جز دو زلف تو دام ظلهما
3 گر کند غنچه با تو دعوی لطف بر دهانش زند نسیم صبا
4 دیده هر دیده ام جدا دردی تا ز روی تو مانده اند جدا
1 گاه در دل ساز و گه در دیده جا هر دو جای توست ای بدرالدجی
2 طوبی آمد قد تو وقت خرام گر خرامد سوی ما طوبی لنا
3 تا به هر چشمی ز راهت سرمه برد چشم من دارد غباری از صبا
4 می نگویم بنده خویشم شمار نیست حکمی بنده را بر پادشا
1 لب لعل تو کام اهل وفا لعلیل الفراق فیه شفا
2 دردنوشان جام درد تواند صف نشینان بارگاه صفا
3 کی به روی تو خوش توانم زیست همچو موی تو فتنه ای ز قفا
4 یاری از کس نخواهم اندر عشق حسبی الله وحده وکفی
1 اگر هر دم زنی صد تیغ بر ما بریدن از تو نتوانیم قطعا
2 پزم با آه دل زان لب خیالی بلی بی دود نتوان پخت حلوا
3 جفاها خواهمت فرمود گفتی خدا را ماه من اینها مفرما
4 بود جای خیالت خانه چشم به مردم گفتهام این نکته صد جا