بشنو این قصه را که نوشروان از جامی هفت اورنگ 24
1. بشنو این قصه را که نوشروان
روزی از باده خواست نوش روان
...
1. بشنو این قصه را که نوشروان
روزی از باده خواست نوش روان
...
1. پیش سوداییان تخت و جلال
نیست جز تاج جود رأس المال
...
1. زد حکیمی به حکم جود قدم
ریخت در جیب زن هزار درم
...
1. خواست تا آفتابه زر خویش
به بر او فرستد از بر خویش
...
1. سنجر بن ملکشه آن شه راد
که در جود بر زمانه گشاد
...
1. حاتم آن بحر جود و کان عطا
روزی از قوم خویش ماند جدا
...
1. بخل قفلیست بر خزینه شاه
تا کند دست شاه ازان کوتاه
...
1. شد به پیش رسول بیوه زنی
از نهال قبول میوه کنی
...
1. داشت یحیای برمکی پسری
بلکه فرزند بخل را پدری
...
1. شاه را چاره نیست از دو نفر
تا زید در جهان به دولت و فر
...
1. بود پیری به خطه خوارزم
همه جا ظلمجو چه بزم و چه رزم
...
1. حاجیان را به وقت حج افتاد
ره به درالخلافه بغداد
...