1 در رهی می گذشت پیغمبر با گروهی ز دوستان همبر
2 دید قومی گرفته تیشه به دست گرد سنگی بزرگ کرده نشست
3 گفت کین دست و پا خراشیدن چیست وین سنگ را تراشیدن
4 قوم گفتند ما جوانانیم زورمندان و پهلوانانیم
1 بود در عهد بوعلی سینا آن به کنه اصول طب بینا
2 ز آل بویه یکی ستوده خصال شد ز ماخولیا پریشان حال
3 بانگ می زد که کم بود در ده هیچ گاوی به سان من فربه
4 آشپز گر پزد هریسه ز من گرددش گنج سیم کیسه ز من
1 پیش سوداییان تخت و جلال نیست جز تاج جود رأس المال
2 گر نه سرمایه تاج جود کنند کی ز سودای خویش سود کنند
3 معنی جود چیست بخشیدن عادت برق چیست رخشیدن
4 برق رخشان کند جهان روشن جود و احسان جهان جان روشن
1 شعر چه بود نوای مرغ خرد شعر چه بود مثال ملک ابد
2 می شود قدر مرغ ازو روشن که به گلخن در است یا گلشن
3 می سراید ز گلشن ملکوت می کشد زان حریم قوت و قوت
4 مستمع را ز فتح باب فتوح می دهد کام جان و راحت روح
1 عارفی بود در زمین هری نام او سکه نگین هری
2 همتش دست در خدای زده بر همه خلق پشت پای زده
3 یکی از سفلگان بازاری نقد بازار او دل آزاری
4 پیش عارف دم ارادت زد زان ارادت در سعادت زد
1 بخل قفلیست بر خزینه شاه تا کند دست شاه ازان کوتاه
2 قفل بگشا که دست کوتاهی نیست لایق به منصب شاهی
3 دل شه کز خزینه اش هوس است دولت شاهیش خزینه بس است
4 تا بود شاه شاه بی خم و پیچ زانکه باید نیایدش کم هیچ
1 شاه را آنچنان که نیست گزیر از فقیهی به راه شرع مشیر
2 از وزیر آنچنان گزیرش نیست هر کسی لیک دلپذیرش نیست
3 به وزیری کسی بود در خور کز همه بعد شه بود برتر
4 مقبلی مشفقی نکوکاری نیک کردار و راست گفتاری
1 حاجیان را به وقت حج افتاد ره به درالخلافه بغداد
2 بهر ایشان به محتسب والی گفت تا منزلی کند خالی
3 گفت فردا به این قیام کنم منزل نیکشان مقام کنم
4 بامدادان کسی فرستادند وان سخن را به یاد او دادند
1 بود شاهی به فضل و دانش و رای راحت جان بندگان خدای
2 همه اخلاق او پسندیده از ره عقل و دین نلغزیده
3 لیک خشمش ز حد برون بودی زیر فرمان آن زبون بودی
4 از دلش چون غضب زبانه زدی شعله در خرمن زمانه زدی
1 هر چه بینی به زیر چرخ کبود که کند جنبش از عدم به وجود
2 گر چه اول نموده روی اینجاست جنبش آن ز عالم بالاست
3 نیست روزی به نزد ما و شبی کش نباشد ز آسمان سببی
4 بی سبب ز آسمان نتابد نور بی سبب بر زمین نجنبد مور