1 هر چه بینی به زیر چرخ کبود که کند جنبش از عدم به وجود
2 گر چه اول نموده روی اینجاست جنبش آن ز عالم بالاست
3 نیست روزی به نزد ما و شبی کش نباشد ز آسمان سببی
4 بی سبب ز آسمان نتابد نور بی سبب بر زمین نجنبد مور
1 بود در دولت نظام الملک آن فلک بحر فضل او را فلک
2 موصلی نسبتی به نیشاپور به نجوم و اصول آن مشهور
3 پشت او چون کمان به قبضه شیب متصل در کمانش سهم الغیب
4 هر چه از آسمان خبر دادی تیر حکمش خطا نیفتادی
1 دل بود اوستاد کارگزار تن به دستش نهاده آلت کار
2 کارش از بهر راحت دو سرای یاری خلق و بندگی خدای
3 شغل استاد را به هر حالت شرط باشد درستی آلت
4 اول آلت درست می باید تا ازو کارها درست آید
1 شافعی آن امام مطلبی گفتی این نکته با ذکی و غبی
2 که دریغا که دانش اندوزان شمع علم شریعت افروزان
3 علم طب را که کار ایشان بود به نصاری گذاشتند و یهود
4 ساختند آن گروه فرزانه آشنا را رهین بیگانه
1 به یکی از ملوک سامانی داشت دوران طبیبی ارزانی
2 در همه کارها بدو همدم در همه رازها بدو محرم
3 دادیش در حضور خود پیوست نبض جمع مخدرات به دست
4 روزی از گفت و گوی خلق خلاص بود با او درون خلوت خاص
1 بود در عهد بوعلی سینا آن به کنه اصول طب بینا
2 ز آل بویه یکی ستوده خصال شد ز ماخولیا پریشان حال
3 بانگ می زد که کم بود در ده هیچ گاوی به سان من فربه
4 آشپز گر پزد هریسه ز من گرددش گنج سیم کیسه ز من
1 شعر چه بود نوای مرغ خرد شعر چه بود مثال ملک ابد
2 می شود قدر مرغ ازو روشن که به گلخن در است یا گلشن
3 می سراید ز گلشن ملکوت می کشد زان حریم قوت و قوت
4 مستمع را ز فتح باب فتوح می دهد کام جان و راحت روح
1 حبذا شاعران مدحت سنج پرده در مدح شهریاران رنج
2 نام ایشان ز جنبش اقلام ثبت کرده به دفتر ایام
3 گر نمانده ست جسمشان زنده اسمشان زنده ایست پاینده
4 رودکی آن که در همی سفتی مدح سامانیان همی گفتی
1 «گر عیب سر زلف بت از کاستن است چه جای به غم نشستن و خاستن است
2 وقت طرب و نشاط و می خواستن است کآرایش سرو هم ز پیراستن است »
3 بود ایاز آن به نیکویی ممتاز از همه لعبتان چین و طراز
4 آفتابی ز آسمان امید سروی از باغ رحمت جاوید
1 شاعری را به خواجه ممدوح که بر او ریخت بدره های فتوح
2 روزی اندر میان نقار افتاد هر دو را زان نقار کار افتاد
3 گفت خواجه که شرم باد تو را زانچه گویی، نماند یاد تو را
4 زان همه زر که عاری از همه عیب بارها ریختم تو را در جیب