1 زد حکیمی به حکم جود قدم ریخت در جیب زن هزار درم
2 چند روزی کزان گذشت حکیم خواست از زن حساب صره سیم
3 گفت هر جا که سایلی زد بانگ رفت در کار سایلان یک دانگ
4 دانگ دیگر به میهمانان رفت به رفیقان و مهربانان رفت
1 دل بود اوستاد کارگزار تن به دستش نهاده آلت کار
2 کارش از بهر راحت دو سرای یاری خلق و بندگی خدای
3 شغل استاد را به هر حالت شرط باشد درستی آلت
4 اول آلت درست می باید تا ازو کارها درست آید
1 شاه را چاره نیست از دو نفر تا زید در جهان به دولت و فر
2 آن یکی کار دین او سازد وین دگر کار ملک پردازد
3 اول از ذکر آن کنم آغاز که دهد کار شرع و دین را ساز
4 کیست آن عالمی به علم علم زده اندر عمل به علم قدم
1 بود پیری به خطه خوارزم همه جا ظلمجو چه بزم و چه رزم
2 در پی گام ها چه صبح و چه شام به شریعت روی همی زد گام
3 چار زن داشت لیک چون به نکاح زن فزون از چهار نیست مباح
4 هر کجا دختر مسلمانی پس ستر عفاف پنهانی
1 سنجر بن ملکشه آن شه راد که در جود بر زمانه گشاد
2 گفت او بود همچو ابر بهار بر جهان در فشان و گوهر بار
3 داشت آماده شاه فرزانه خاصه از بهر دی یکی خانه
4 خانه ای از زمردین سقلاط چون چمن در بهار سبز بساط
1 جامی از شعر و شاعری باز آی با خموشی ز شعر دمساز آی
2 شعر شعر خیال بافتن است بهر آن شعر مو شکافتن است
3 گر چو استاد کارگر همه سال شعر بافی کنی بدین منوال
4 به عبث شکل موشکافی چند شعر گویی و شعر بافی چند
1 بشنو ای خواجه این حکایت را بنگر این دانش و درایت را
2 تو هم آخر ز جنس آدمیی با ملک در مقام محرمیی
3 گر قلم می زنی بدینسان زن گوهر مکرمت ازین کان کن
4 ور نه بفکن قلم که از مشتت باد با او فکنده انگشتت
1 حاتم آن بحر جود و کان عطا روزی از قوم خویش ماند جدا
2 اوفتادش گذر به قافله ای دید اسیری به پای سلسله ای
3 پیش آمد اسیر بهر گشاد خواست زو فدیه تا شود آزاد
4 حاتم آنجا نداشت هیچ به دست بر وی از بار آن رسید شکست
1 داشت یحیای برمکی پسری بلکه فرزند بخل را پدری
2 یاد کردی ز بخشش پدران گریه برداشتی چو نوحه گران
3 کان همه سیم و زر چرا دادند زو پی من ذخیره ننهادند
4 تا من اکنون به هر درم ستمی دیدمی و ندادمی درمی
1 بود یعقوب بن حسن شاهی آسمان جمال را ماهی
2 نوجوانی که نارسیده بسی بود کارش به غور کار رسی
3 ملکی از شام تا خراسان داشت وز بدی ها دلی هراسان داشت
4 پشت ظلم آوران شکست از وی صیت نوشیروان نشست از وی