1 کاش نوشیروان کنون بودی عدلش از پیشتر فزون بودی
2 تا ز دعوی عدل شرمنده خسرو روم را شدی بنده
3 کردی از بندگی سرافرازی پیش شاه مجاهد غازی
4 پشت بر پشت شاه و شاه نشان بندگانش ز جاه شاه وشان
1 بعد حمد حق و درود نبی نیست پوشیده بر ذکی و غبی
2 که ظلال الله اند پادشهان راحت رنجیدیدگان جهان
3 سایه بان ساخته ز چتر سیاه زآفتاب حوادث اند پناه
4 چترشان مختصر به پیش نظر ظلش از نور مهر شامل تر
1 پیش سلطان عاقبت محمود که شه تختگاه غزنین بود
2 پیر زالی ز خطه باورد خط باوردیان برون آورد
3 که عوانی ز خلعت دین عور چشم جانش ز نور ایمان کور
4 به تغلب گرفت باغش را ساخت جا کلبه فراغش را
1 شب که رهبان دیر شماسی تازه کردی لباس عباسی
2 شاه غزنین سیاه پوشیدی گرد شهر و سپاه گردیدی
3 تا سحر در لباس بیگانه برگذشتی به هر در خانه
4 هر کجا یافتی سخنگویی که در او بودی از خرد بویی
1 شاه ترمذ کنیزکی زیبا داشت دلکش چو نقش بر دیبا
2 یافت در دل به سوی او میلی بلکه بر کشت عاقبت سیلی
3 عشق در دل چو شد قوی بنیاد رخنه در کار ملک و دین افتاد
4 یک شبی روی بر زمین مالید به دعا از دل حزین نالید
1 در خزان عدل پیشه سلطانی گذر افکند بر دهستانی
2 بود از گونه گونه رنگ رزان غیرت کارگاه رنگرزان
3 دید یک جا که کرده از دیوار سر برون شاخی از درخت انار
4 حقه های عقیق تازه و تر بر وی آویخته ز شوشه زر
1 شاه باید که چشم باز بود بر بد و نیک سرفراز بود
2 چشم او باز باشد از چپ و راست تا ز عالم برون برد کم و کاست
3 هر که بیند که او نه راسترو است دل و جانش به کجروی گرو است
4 همچو تیر کجش بیندازد کیش خود را ازو بپردازد
1 دل شه چون هوا پرست بود ملک دین را ز وی شکست بود
2 دلش از شاهدان ساده عذار در تمنای بوس و ذوق کنار
3 پاکی از خصم بر کنار نهد بوسه بر تیغ آبدار دهد
4 قبله شاه شاهد ظفر است کز همه شاهدان جمیل تر است
1 سرور خیل غازیان غازان بر سر دشمنان دین تازان
2 روزی از شهر کرد عزم شکار در رهش بر دهی فتاد گذار
3 به تعدی گرفت ناسره ای از فقیری ز کاه توبره ای
4 خواست از وی فقیر دهقان داد به سیاستگریش فرمان داد
1 بر در بارگاه یا سر راه داد خواهد ز من به ناله و آه
2 بنهم گوش خود به فریادش بدهم همچو عادلان دادش
3 یا چو خیزد نفیر محتاجی دیده ز احداث دهر تاراجی
4 کار او را دهم ز بخشش ساز ناامید از درم نگردد باز