1 حمد ایزد نه کار توست ای دل هر چه کار تو بار توست ای دل
2 پشت طاقت به عاجزی خم ده واعترف بالقصور عن حمده
3 و توسل بافضل الصلوات و تقرب باصلح الدعوات
4 بنبی الهدی و احبابه وارثی علمه و آدابه
1 بعد حمد حق و درود نبی نیست پوشیده بر ذکی و غبی
2 که ظلال الله اند پادشهان راحت رنجیدیدگان جهان
3 سایه بان ساخته ز چتر سیاه زآفتاب حوادث اند پناه
4 چترشان مختصر به پیش نظر ظلش از نور مهر شامل تر
1 قیصر روم سوی نوشیروان قاصدی هوشمند کرد روان
2 قاصد شاه هوشمند سزد تا ز خامی خیال کج نپزد
3 چون فرستاد از خرد زنده ست آن خردمندی فرستنده ست
4 بعد ماهی که رنج راه کشید به در بارگاه شاه رسید
1 کاش نوشیروان کنون بودی عدلش از پیشتر فزون بودی
2 تا ز دعوی عدل شرمنده خسرو روم را شدی بنده
3 کردی از بندگی سرافرازی پیش شاه مجاهد غازی
4 پشت بر پشت شاه و شاه نشان بندگانش ز جاه شاه وشان
1 ای به شاهی کشیده سر به سپهر خاک پای تو گشته افسر مهر
2 داد فضل خدایت آن پایه که شدی مر خدای را سایه
3 از تکبر مبر به گردون سر سایه را جای بر زمین خوشتر
4 جای سایه گر آسمان بودی خلق را کی ز خور امان بودی
1 شاه غزنین چو واقفی ز علوم کرد تعیین به باجخواهی روم
2 گفت با او که گر کنند سؤال از تو آن صاحبان جاه و جلال
3 که بود بنده زاده ای محمود این خیال از کجاش روی نمود
4 تو چه خواهی جواب ایشان گفت وین غبار از ضمیر ایشان رفت
1 اهل عالم نه پیرو خردند بلکه بر دین پادشاه خودند
2 همه آیین شاه خود گیرند همه بر دین شاه خود میرند
3 ای مباهی به دولت شاهی وز قوانین مملکت آگاهی
4 روی در قبله نجات آور پی به سر چشمه حیات آور
1 در خزان عدل پیشه سلطانی گذر افکند بر دهستانی
2 بود از گونه گونه رنگ رزان غیرت کارگاه رنگرزان
3 دید یک جا که کرده از دیوار سر برون شاخی از درخت انار
4 حقه های عقیق تازه و تر بر وی آویخته ز شوشه زر
1 در زمان گذشته دهقانی گاو می راند گرد ویرانی
2 ناگهان آلت زراعت او بر زمین شد فرو در آن تک و پو
3 آشکارا شد از زمین یک خم پر درونش ز خوشه گندم
4 خوشه هایی چو دانه های گهر زرگرانش غلاف کرده ز زر
1 شاه باید که چشم باز بود بر بد و نیک سرفراز بود
2 چشم او باز باشد از چپ و راست تا ز عالم برون برد کم و کاست
3 هر که بیند که او نه راسترو است دل و جانش به کجروی گرو است
4 همچو تیر کجش بیندازد کیش خود را ازو بپردازد