1 بسم الله الرحمن الرحیم هست صلای سر خوان کریم
2 بشنو ای گوش بر فسانه عشق از صریر قلم ترانه عشق
3 قلم اینک چو نی به لحن صریر قصه عشق می کند تقریر
4 عشق مفتاح مخزن جود است هر چه بینی به عشق موجود است
1 از ملایک جماعتی هستند کز می عشق جاودان مستند
2 نی ز خود نی ز خلقشان خبری نی به خود نی به خلقشان نظری
3 برده از خلق در وجود سبق در شهود حق اند مستغرق
4 عارفانی که راه دین پویند نام ایشان مهیمین گویند
1 وان دگر گر چه سوی صورت رو آورد نیست قید صورت او
2 پیش او حسن صورت و معنی چون دو آیینه اند داده جلی
3 دیده بر هر کدام بگشاید جز جمال خدای ننماید
4 به بصر صورت جهان بیند به بصیرت جهان جان بیند
1 بسم الله الرحمن الرحیم هست صلای سر خوان کریم
2 بشنو ای گوش بر فسانه عشق از صریر قلم ترانه عشق
3 قلم اینک چو نی به لحن صریر قصه عشق می کند تقریر
4 عشق مفتاح مخزن جود است هر چه بینی به عشق موجود است
1 حق چو آن وهم و آن گمان دانست چاره آن در امتحان دانست
2 بهر نقد خلیل خواست محک داد فرمان که فرقه ای ز ملک
3 خلعت از صورت بشر کردند سبحه گویان بر او گذر کردند
4 بانگ تسبیح و نعره تهلیل بر گرفتند در جوار خلیل
1 با پسر گفت پیری از همدان کای در اطوار کار خود همه دان
2 خویش را عمری آزمودستی هیچگه ریش گاو بودستی
3 گفت با وی پسر که ای بابا که بود ریش گاو گو با ما
4 گفت آن کس که بامداد پگاه می نهد پا ز کنج خانه به راه
1 معتمر چون بدید صورت حال بر ضمیرش نشست گرد ملال
2 گام زد در ره پریشانی داد رخت خرد به حیرانی
3 کان همه نالش از زبان که بود وان همه سوزش از فغان که بود
4 چیست این ناله کیست نالنده باز در خامشی سگالنده
1 آن مخنث به بام همسایه رفت از همت فرومایه
2 پا فرو شد به روزنش ناگاه داشت روزن به سوی منظر راه
3 چون به منظر فتاد و خاست ز جای شد فرودش به جای دیگر پای
4 یافت خود را به خانه زیرین بود سردابه ای در او دیرین
1 بحر بس ژرف و یم بس طامی قطب حق بایزید بسطامی
2 بود روزی به بادیه گذران دید فرسوده کله ای و بر آن
3 آیتی ثبت بود کش معنی بود خسران دنیی و عقبی
4 چون بر آن سر نوشته را نگریست بوسه ها زد بر آن و زار گریست
1 قطره ای از تموج دریا در زمستان فتاد بر صحرا
2 خویش را منجمد ز شدت برد هستی مستقل توهم کرد
3 لیکن از هر کسی و هر جایی می شنید اینکه هست دریای
4 کرد از موج و شبنم و باران بر وجودش اقامت برهان