1 بعد حمد خدا و نعت رسول بشنو این نکته را به سمع قبول
2 که نخستین فریضه بر عاقل عاقلی کز بلوغ شد کامل
3 نیست بیرون از اینکه بپذیرد در دل و جان خویشتن گیرد
4 بعد ازان بی تردد و انکار به زبان هم زند دم اقرار
1 هر که را عقل خرده بین باشد پیش وی این سخن یقین باشد
2 کاسمان و زمین و هر چه در او باشد از جسم و جان چه کهنه چه نو
3 نیست آن را ز صانعی چاره که بود فیض بخش همواره
4 خانه بی صنع خانه ساز که دید نقش بی دست خامه زن که شنید
1 واحد است او به ذات خویش و احد وحدتی برتر از شمار و عدد
2 هر که را وحدتش شود مشهود از عدد فارغ است و از معدود
3 ساحت عزتش بود زان پاک که کند کس توهم اشراک
4 ره به امکان نیافت همتایش تنگنای محال شد جایش
1 به صفات کمال موصوف است به نعوت جلال معروف است
2 باشد اسمای او چنان بسیار که بود برتر از قیاس و شمار
3 در خبر گر چه هست صد کم یک هست نسبت به آن جناب اندک
4 ور چه باشد هزار و یک مشهور نیست اندر هزار و یک محصور
1 از صفاتش یکی حیات آمد که امام همه صفات آمد
2 نه حیاتش به روح و نفس و تن است بلکه او زنده هم به خویشتن است
3 او به خود زنده ایست پاینده زندگان دگر به او زنده
1 هست بعد از حیات علم و شعور علمی از سبق جهل و فکرت دور
2 متعلق به جمله کلیات متجاوز ازان به جزئیات
3 ذره ای نیست در مکین و مکان که نه علمش بود محیط به آن
4 عدد ریگ در بیابان ها عدد برگ ها به بستان ها
1 وز پی آن بود ارادت و خواست خواستی لایزال بی کم و کاست
2 فعل هایی که از همه اشیا نو به نو در جهان شود پیدا
3 گر ارادی بود چو فعل بشر ور طبیعی بود چو سیل و حجر
4 منبعث جمله از مشیت اوست مبتنی بر کمال حکومت اوست
1 بعد ازان قدرتی بود کامل مر مرادات را همه شامل
2 در همه کار در همه حالت کارگر بی توسط آلت
3 اثر آن به هر عدم که رسید رخت با خطه وجود کشید
1 هر یک از وصف سمع و وصف بصر هست جز علم معیتی دیگر
2 نیست از گوش سر شنیدن او نیست موقوف دیده دیدن او
3 بشنود خدا دور یا نزدیک بیند ار روشن است ور تاریک
4 حال هر ممکنی به کتم عدم بیند و داند او نه بیش و نه کم
1 وآخرین وصف کان کلام بود نه به حلق و زبان و کام بود
2 بر کلامش سکوت سابق نی تهمت خامشیش لاحق نی
3 حق تعالی چو بی عبارت و حرف با عدم گفته نکته های شگرف
4 عدم آمد ز ذوق آن سخنان به فضای وجود رقص کنان