1 لله الحمد قبل کل کلام بصفات الجلال والاکرام
2 حمد او تاج تارک سخن است صدر هر نامه نو و کهن است
3 خامه چون تاج نامه آراید درة التاج نام او شاید
4 الله الله چه طرفه نامست این ورد دل حرز جان تمامست این
1 جل من لااله الا هو لا تقل کیف هو و لا ما هو
2 کل فی نعت ذاته الالسن حار فی نور و جهه الأعین
3 لمعات جمال او ظاهر سبحات جلال او قاهر
4 فیض لطفش چو نورپاش شود تف قهرش چو دور باش شود
1 دوربینان بارگاه الست بیش ازین پی نبرده اند که هست
2 ذات پاکش ز چونی و چندی هستی ساده از نشانمندی
3 در مکین و مکان چه فوق و چه تحت وحدتی ساذج است و هستی بحت
4 وحدتی گشته کثرتش طاری در همه ساری از همه عاری
1 وصف حق حق به خود تواند گفت این گهر را خرد نداند سفت
2 شرح اوصاف ذات او ده ازو کس نداند صفات او به ازو
3 هر چه خود را به آن کند توصیف مکنش بر خلاف آن تعریف
4 وانچه خود را ازان کند تقدیس تو در اثبات آن مکن تلبیس
1 ای ظهور تو با بطون دمساز وی بروز تو با کمون همراز
2 احدی لیک مرجع اعداد واحدی لیک مجمع اضداد
3 اولی و تو را بدایت نی آخری و تو را نهایت نی
4 ظاهری با کمال یکتایی باطنی با وفور پیدایی
1 جامی از گفتگو ببند زبان هیچ سودی ندیده چند زیان
2 پای کش در گلیم گوشه خویش دست بگشا به کسب توشه خویش
3 شیوه گوشه گیری از سر گیر گوشه دامن پیمبر گیر
4 روی دل در بقای سرمد باش نقد جان زیر پای احمد باش
1 ای دل و دیده خاک نعلینت رشته جان شراک نعلینت
2 شد ادیم رخم به خون جگری تا چو نعلین زیر پا سپری
3 بیدلی کرد در وفای تو سود که چو نعلین رخ به پای تو سود
4 خاک نعلینت ار نه دسترس است گردی از نعل مرکب تو بس است
1 حق چو داد از پی اطیعواالله به اطیعواالرسول ما را راه
2 حرف دیگر نزد به لوح بیان جز اولواالامر منکم از پی آن
3 چون اولواالامر ساخت پیرایه شرع و دین با نبی ست همسایه
4 بلکه حق راست سایه ممدود واندر آن سایه عالمی خوشنود
1 ای به شاهی بلند آوازه کردی آیین خسروی تازه
2 دل تو نقد عدل راست محک نیست چون دال و لام ازو منفک
3 شد چو با عین عاطفت دل تو متصل عدل گشت حاصل تو
4 حق ز شاهان به غیر عدل نخواست آسمان و زمین به عدل بپاست
1 روزی از روزها کلیم خدا که زدی گام در حریم وفا
2 در شبانی به ره نهاد قدم بره ای کرد ناگه از رمه رم
3 بره هر سو دوان و او در پی کرد بسیار کوه و هامون طی
4 آخرش سست شد ز سختی رگ دست و پا سوده باز ماند ز تگ