1 رقص ناقص به سوی نقص بود جنبش کاملان نه رقص بود
2 می زند مرغ جانشان پر و بال تا رهد باز ازین حضیض وبال
3 گر چه هر روز یک صدا و ندا به هوای سماع جسته ز جا
4 آن یکی بر فلک کشیده ردی وان دگر رفته تا به تحت ثری
1 مرده لوزینه پز چو از کینه سازد از سیر حشو لوزینه
2 شکل لوزینه می زند فریاد هستم از سیر و بوی او آزاد
3 لیک حشوش به طعم گوید و بوی حشو لوزینه بین و حشو مگوی
4 چون معارف به آخر انجامد شیخ از گفت و گو بیارامد
1 سر مقصود را مراقبه کن نقد اوقات را محاسبه کن
2 باش در هر نفس ز اهل شعور که به غفلت گذشت یا به حضور
3 هر چه جز حق ز لوح دل بتراش بگذر از خلق و جمله حق را باش
4 رخت همت به خطه جان کش بر رخ غیر خط نسیان کش
1 آن زمان از ریا و عجب رهی که شوی پیر را رهین و رهی
2 هست در نفس دار و گیر بسی که نداند به غیر پیر کسی
3 نفس افعی و پیر خضر شعار کور می سازدش زمردوار
4 نفس دیو است و پیر نجم هدی رجم دیو است کار نجم بلی
1 ای کشیده به کلک وهم و خیال حرف زاید به لوح دل همه سال
2 گشته در کارگاه بوقلمون تخته نقشهای گوناگون
3 چند باشد ز نقش های تباه لوح تو تیره تخته تو سیاه
4 حرف خوان صحیفه خود باش هر چه زاید بشوی یا بتراش
1 وان دگر شیخ پیش خلق جهان کرده خود را علم به ذکر نهان
2 چشم پوشیده لب فرو بسته نفس از حرف و صوت بگسسته
3 پا به دامن کشیده سر در جیب یعنی افتاده ام به مکمن غیب
4 پشت و پایی بر این جهان زده ام خیمه بر اوج لامکان زده ام
1 جل من لااله الا هو لا تقل کیف هو و لا ما هو
2 کل فی نعت ذاته الالسن حار فی نور و جهه الأعین
3 لمعات جمال او ظاهر سبحات جلال او قاهر
4 فیض لطفش چو نورپاش شود تف قهرش چو دور باش شود
1 نیست لا اله الا الله به حقیقت بجز سه حرف اله
2 جمله اجزای این خجسته کلام شد ز تکرار این حروف تمام
3 گر بجویی درین کلام شگرف غیر ازین حرفها نیابی حرف
4 این سه حرفند کاختلاف جهات کرده آن را به صورت کلمات
1 عارفی گفت هر که یارم شد خصم جان امیدوارم شد
2 جوهر من مناسب خود یافت رویم از حق به جانب خود تافت
3 مرد حق زان که را بتر داند که دلش را ز حق بگرداند
4 وان که با من ز دشمنی زد دم دوستدار من اوست در عالم
1 معنی لااله الاالله آن بود پیش عارف آگاه
2 کانچه خوانند مشرکانش خدا گر چه باشد ز فرط جهل و عما
3 نیست آن در حقیقت الا حق که بود عین هستی مطلق
4 هر دو هستند فی الحقیقه یکی نیست قطعا درین دقیقه شکی