1 تا شود در جهان علم و عمل شاهد دین تو جمال افزای
2 زآنچه در خور نیفتدت باز ایست زآنچه لایق نباشدت باز آی
1 پهلوان نیست آنکه در کُشتی پهلوانی دگر بیندازد
2 پهلوان آن بُوَد که وقتِ غضب نفسِ اَمَّاره را زبون سازد
1 نه توانگر کسی بُوَد که به مال کارپرداز و چاره ساز بُوَد
2 آن بُوَد کز شهودِ فضل خدای از زر و مال بی نیاز بُوَد
1 حَزْم مرد آن بُوَد که در همه وقت در حقِّ خَلقْ بد گمان باشد
2 در همه کار احتیاط کند تا ز هر کید در امان باشد
1 ای گرانمایه مرد دانشور که ترا علم دین بُوَد معلوم
2 مستعدّ را از آن مشو مانع مستحقّ را از آن مکن محروم
1 سخن نرم گوی با سایل گر ز مالَش نمی دهی نفقه
2 زآنکه در روی اهل حاجت هست قول خوش از مقولۀ صدقه
1 خرّم آنکس که بهرِ زنده دلی زیر لب خنده را بمیراند
2 خنده کم کن که خندۀ بسیار صد دل زنده را بمیراند
1 سر ز مادر مکش که تاج شرف گردی از راه مادران باشد
2 خاک شو زیر پای او که بهشت در قدمگاه مادران باشد
1 هر که شد مبتلا به پُرگویی به بلایی عجب گرفتار است
2 هر بلایی که می رسد به کسان بیشتر از مَمَرِّ گفتار است
1 دیدن زلف و خال نامحرم دانۀ کید و دام تلبیس است
2 هر نظر ناوکیست زهرآلود کان ز شست کمان ابلیس است