تا خدا دوست گیردت با از جامی رسالهٔ اربعین 25
1. تا خدا دوست گیردت با خلق
یک دل و یک زبان و یک رو باش
1. تا خدا دوست گیردت با خلق
یک دل و یک زبان و یک رو باش
1. دوستی مغز و پوست دشمنی است
تا کی از مغز سوی پوست شوید
1. بر درِ خوب رویی منزل گیر
چون پی حاجتی برون آیی
1. دیدن دوست، دوست را گه گه
چهرۀ دوستی بیاراید
1. ای خوش آنکو به عیب بینی خویش
پیشوای هنروران گردد
1. گر دلت را توانگری باید
که توانگر دِلی نکو هنریست
1. تا شود در جهان علم و عمل
شاهد دین تو جمال افزای
1. پهلوان نیست آنکه در کُشتی
پهلوانی دگر بیندازد
1. نه توانگر کسی بُوَد که به مال
کارپرداز و چاره ساز بُوَد
1. حَزْم مرد آن بُوَد که در همه وقت
در حقِّ خَلقْ بد گمان باشد
1. ای گرانمایه مرد دانشور
که ترا علم دین بُوَد معلوم
1. سخن نرم گوی با سایل
گر ز مالَش نمی دهی نفقه