توانگری در عهد یکی از ظالمان از جامی برستان 25
1. توانگری در عهد یکی از ظالمان بمرد. وزیر آن ظالم پسر وی را طلب کرد و پرسید که پدر تو چه گذاشته است؟ گفت: از مال و منال چنین و چنان و از وارثان، وزیر کبیر را ایده الله سبحانه و این فقیر حقیر را.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
ترکی را گفتند کدام دوستتر داری از جامی برستان 26
1. ترکی را گفتند کدام دوستتر داری غارت امروز یا بهشت فردا؟ گفت: آنکه امروز دست به غارت بگشایم و هرچه بیابم بربایم و فردا با فرعون در آتش درآیم!
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
گدایی بر در سرایی چیزی خواست از جامی برستان 27
1. گدایی بر در سرایی چیزی خواست کدخدای خانه از درون آواز داد معذور دار که خانگیان اینجا نیستند. گدا گفت: من پاره نان می خواهم نه مباشرت با خانگیان!
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
معلمی را پسر بیمار شد و مشرف به از جامی برستان 28
1. معلمی را پسر بیمار شد و مشرف به موت گشت، گفت: غسال بیارید تا وی را بشوید گفتند: هنوز نمرده است گفت: باکی نیست آن زمان را که از غسل وی فارغ شوید بخواهد مرد!
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
پسر معلمی را گفتند: چه بلا احمقی! از جامی برستان 29
1. پسر معلمی را گفتند: چه بلا احمقی! گفت: اگر من احمق نبودمی ولدالزنا بودمی!
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
از معلمی پرسیدند که تو بزرگتری از جامی برستان 30
1. از معلمی پرسیدند که تو بزرگتری یا برادر تو؟ گفت: من بزرگترم، اما چون یک سال دیگر بر وی بگذرد با من برابر خواهد شد!
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
بیماری بر شرف موت بود ابخری که از جامی برستان 31
1. بیماری بر شرف موت بود ابخری که از دهانش بوی ناخوش می آمد بر بالینش نشسته بود، سر به نزدیک وی می برد و تلقین شهادت می کرد و بر روی وی نفس می زد. هرچند بیمار روی خود می تافت وی الحاح بیشتر می کرد و سر نزدیکتر وی می برد.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
مردی به شخصی رسید و آغاز گله کرد از جامی برستان 32
1. مردی به شخصی رسید و آغاز گله کرد که روا باشد که مرا نمی شناسی و رعایت حق من نمی کنی؟ آن شخص حیران ماند و گفت: از اینها که تو می گویی من خبری ندارم!
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
کوژپشتی را گفتند: آن می خواهی از جامی برستان 33
1. کوژپشتی را گفتند: آن می خواهی که خدای تعالی پشت تو را چون دیگران راست گرداند یا آن که پشت دیگران را چون تو کوژ گرداند؟ گفت: آنکه همه را چون من کوژ گرداند تا به آن چشمی که ایشان در من نگریسته اند من نیز به همان چشم در ایشان نگرم.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
شخصی نماز گزارد و بعد از نماز از جامی برستان 34
1. شخصی نماز گزارد و بعد از نماز دعا کرد و در دعای خود درآمدن در بهشت و خلاصی از آتش دوزخ خواست پیرزنی در قفای او ایستاده بود و آن را می شنید، می گفت: خداوندا مرا در آنچه می خواهد شریک گردان.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
زنی از شوهر خود شکایت پیش قاضی از جامی برستان 35
1. زنی از شوهر خود شکایت پیش قاضی برد که مرا یک لحظه فارغ نمی گذارد نه در خلا و نه در ملا و نه در وقت خمیر کردن و نه در وقت نان پختن و نه در وقتی که روزه می دارم و نه در وقتی که نماز می گزارم. شوهرش گفت: من تو را از برای این خواسته ام.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
پیری که کام جوانی رانده بود و از جامی برستان 36
1. پیری که کام جوانی رانده بود و از قوت کامرانی مانده، کنیزکی صاحب جمال خرید و به وقت فرصتش در کنار کشید، هر چند پیر حریص بود، اما آلتش مساعدت ننمود. با کنیزک گفت: لطفی بنمای و دست عنایت برگشای و به اندک مالشی این خفته را برخیزان و این مرده را برانگیزان.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید