1 ای خاک تو تاج سربلندان مجنون تو عقل هوشمندان
2 محجوب تو را نهار لیلی مکشوف تو را سها سهیلی
3 خورشید ز توست روشنی گیر بی روشنی تو چشمه قیر
4 بر چشمه قیر اگر بتابی گیرد فلکش به آفتابی
1 هر جا به اثر نظر گمارند زان پی به در مؤثر آرند
2 ننهند ز زشته بر خرد بند گیرند به رشته ریس پیوند
3 در خط چو قلم فرو نمانند زان قصه خط نویس خوانند
4 هر جا بینند رشته تابی در گردنشان شود طنابی
1 ای صدرنشین تخت کونین تخم و ثمر درخت کونین
2 ای اول فکر و آخر کار ای قبله هفت و زبده چار
3 چون روی بدین دیار کردی وین هفت شتر قطار کردی
4 شد عرش بدان بزرگواری فرش تو درین شتر سواری
1 ای اشهب شبرو تو از نور از ظلمت جسم پیکرش دور
2 از زرده مهر گرمروتر وز خنگ سپهر تیزدو تر
3 بر هر چه فکنده نور دیده با نور به هم به آن رسیده
4 نی رنجکش زمین سم او نی دستخوش صبا دم او
1 چون صبح ازل ز عشق دم زد عشق آتش شوق در قلم زد
2 از لوح عدم قلم سرافراشت صد نقش بدیع پیکر انگاشت
3 هستند افلاک زاده عشق ارکان به زمین فتاده عشق
4 بی عشق نشان ز نیک و بد نیست چیزی که ز عشق نیست خود نیست
1 از هر چه سخنوران بدانند وز لوح سخنوری بخوانند
2 مقبول ترین فسانه عشق است مطبوع ترین ترانه عشق است
3 زین راز چو پرده باز کردم وین طرفه ترانه ساز کردم
4 شد طوطی طبع من شکرخا از قصه یوسف و زلیخا
1 ای ساقی جان فداک روحی پر کن قدح از می صبوحی
2 زان می که بر اهل دل مباح است روشن کن غره صباح است
3 تا حاضر صبحدم نشینیم در پرتو آن به هم نشینیم
4 رانیم به مجلس حریفان حرفی ز لطایف لطیفان
1 تاریخ نویس عشقبازان شیرین رقم سخن طرازان
2 از سرور عاشقان چو دم زد بر لوح بیان چنین رقم زد
3 کز عامریان بلند قدری بر صدر شرف خجسته بدری
4 مقبول عرب به کار سازی محبوب عجم به دلنوازی
1 آن را که به عشق گل سرشتند وین حرف به لوح دل نوشتند
2 شسته نشود ز لوحش این حرف ور عمر کند به شست و شو صرف
3 هر لحظه کند به یاری آهنگ در دامن دلبری زند چنگ
4 گر در همه جا به جان خریدار تا خود به کجا شود گرفتار
1 برگشت چو قیس غم رسیده زان شمع قبیله دل رمیده
2 بهر شب خود چراغ می جت وز لاله رخان سراغ می جست
3 هر زنده که آمدی ز هر حی گشتی به نیاز مرده وی
4 کز خیل بتان خبر چه داری زین قصه بگوی هر چه داری