آثار جامی

صفحه 1 از 8
8 اثر از یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / یوسف و زلیخا در هفت اورنگ

یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی

1 الهی غنچه امید بگشای گلی از روضه جاوید بنمای

2 بخندان از لب آن غنچه باغم وز این گل عطر پرور کن دماغم

3 درین محنت سرای بی مواسا به نعمت های خویشم کن شناسا

4 ضمیرم را سپاس اندیشه گردان زبانم را ستایش پیشه گردان

1 به نام آن که نامش حرز جانهاست ثنایش جوهر تیغ زبانهاست

2 زبان در کام کام از نام او یافت نم از سرچشمه انعام او یافت

3 خرد را زو نموده دمبدم روی هزاران نکته باریک چون موی

4 پی آن مو زبان را شانه کرده ز دندان شانه را دندانه کرده

1 دلا تا کی درین کاخ مجازی کنی مانند طفلان خاک بازی

2 تویی آن دست پرور مرغ گستاخ که بودت آشیان بیرون ازین کاخ

3 چرا زان آشیان بیگانه گشتی چو دونان جغد این ویرانه گشتی

4 بیفشان بال و پر ز آمیزش خاک بپر تا لنگر ایوان افلاک

1 خداوندا ز هستی ساده بودیم ز بیم نیستی آزاده بودیم

2 نخست از نیست ما را هست کردی به قید آب و گل پابست کردی

3 ز ضعف ناتوانایی رهاندی ز نادانی به دانایی رساندی

4 فرستادی به ما روشن کتابی به امر و نهی فرمودی خطایی

1 من آن مرغم که دامم دانه توست فسون وحشتم افسانه توست

2 تویی کاسباب کارم ساز کردی در نعمت به رویم بازی کردی

3 کرامت کردی از خدمت پسندی به توفیق سجودم سربلندی

4 به راهت سرمه سا کردی جبینم کشیدی سرمه چشم راه بینم

1 محمد کش قلم چون نامور ساخت ز میمش حلقه طوق کمر ساخت

2 خط لوح عدم زان حرف حک شد ازان سر حلقه ملک و ملک شد

3 تواند شد ز سر حالش آگه خرد باجمله دانش حاش لله

4 درین دیر مسدس زوست روشن مثمن روزنی از هشت گلشن

1 شبی دیباچه صبح سعادت ز دولت های روز افزون ز یادت

2 ز قدر او مثالی لیلت القدر ز نور او براتی لیلت البدر

3 سواد طره اش خجلت ده حور بیاض غره اش «نور علی نور»

4 نسیمش جعد سنبل شانه کرده هوایش اشک شبنم دانه کرده

1 ز مهجوری برآمد جان عالم ترحم یا نبی الله ترحم

2 نه آخر رحمت للعالمینی ز محرومان چرا فارغ نشینی

3 ز خاک ای لاله سیراب برخیز چو نرگس خواب چند از خواب برخیز

4 برون آور سر از برد یمانی که روی توست صبح زندگانی

1 کتاب فقر را دیباچه راست سواد نوک کلک خواجه ماست

2 کسی چون او به لوح ارجمندان نزد نقش بدیع نقشبندان

3 چو فقر اندر قبای شاهی آمد به تدبیر عبیداللهی آمد

4 به فقر آن را که لطفش آشنا کرد به بر گر خرقه ای بودش قبا کرد

1 جهان یکسر چه ارواح و چه اجسام بود شخص معین عالمش نام

2 بود انسان درین شخص معین چو عین باصره در چشم روشن

3 درین عین آن که چون انسان عین است جهان مردمی سلطان حسین است

4 به زیر این خمیده طاق مینا دو چشم آدمیت زوست بینا

آثار جامی

8 اثر از یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی