1 الهی غنچه امید بگشای گلی از روضه جاوید بنمای
2 بخندان از لب آن غنچه باغم وز این گل عطر پرور کن دماغم
3 درین محنت سرای بی مواسا به نعمت های خویشم کن شناسا
4 ضمیرم را سپاس اندیشه گردان زبانم را ستایش پیشه گردان
1 به نام آن که نامش حرز جانهاست ثنایش جوهر تیغ زبانهاست
2 زبان در کام کام از نام او یافت نم از سرچشمه انعام او یافت
3 خرد را زو نموده دمبدم روی هزاران نکته باریک چون موی
4 پی آن مو زبان را شانه کرده ز دندان شانه را دندانه کرده
1 دلا تا کی درین کاخ مجازی کنی مانند طفلان خاک بازی
2 تویی آن دست پرور مرغ گستاخ که بودت آشیان بیرون ازین کاخ
3 چرا زان آشیان بیگانه گشتی چو دونان جغد این ویرانه گشتی
4 بیفشان بال و پر ز آمیزش خاک بپر تا لنگر ایوان افلاک
1 خداوندا ز هستی ساده بودیم ز بیم نیستی آزاده بودیم
2 نخست از نیست ما را هست کردی به قید آب و گل پابست کردی
3 ز ضعف ناتوانایی رهاندی ز نادانی به دانایی رساندی
4 فرستادی به ما روشن کتابی به امر و نهی فرمودی خطایی
1 من آن مرغم که دامم دانه توست فسون وحشتم افسانه توست
2 تویی کاسباب کارم ساز کردی در نعمت به رویم بازی کردی
3 کرامت کردی از خدمت پسندی به توفیق سجودم سربلندی
4 به راهت سرمه سا کردی جبینم کشیدی سرمه چشم راه بینم
1 محمد کش قلم چون نامور ساخت ز میمش حلقه طوق کمر ساخت
2 خط لوح عدم زان حرف حک شد ازان سر حلقه ملک و ملک شد
3 تواند شد ز سر حالش آگه خرد باجمله دانش حاش لله
4 درین دیر مسدس زوست روشن مثمن روزنی از هشت گلشن
1 شبی دیباچه صبح سعادت ز دولت های روز افزون ز یادت
2 ز قدر او مثالی لیلت القدر ز نور او براتی لیلت البدر
3 سواد طره اش خجلت ده حور بیاض غره اش «نور علی نور»
4 نسیمش جعد سنبل شانه کرده هوایش اشک شبنم دانه کرده
1 ز مهجوری برآمد جان عالم ترحم یا نبی الله ترحم
2 نه آخر رحمت للعالمینی ز محرومان چرا فارغ نشینی
3 ز خاک ای لاله سیراب برخیز چو نرگس خواب چند از خواب برخیز
4 برون آور سر از برد یمانی که روی توست صبح زندگانی
1 کتاب فقر را دیباچه راست سواد نوک کلک خواجه ماست
2 کسی چون او به لوح ارجمندان نزد نقش بدیع نقشبندان
3 چو فقر اندر قبای شاهی آمد به تدبیر عبیداللهی آمد
4 به فقر آن را که لطفش آشنا کرد به بر گر خرقه ای بودش قبا کرد
1 جهان یکسر چه ارواح و چه اجسام بود شخص معین عالمش نام
2 بود انسان درین شخص معین چو عین باصره در چشم روشن
3 درین عین آن که چون انسان عین است جهان مردمی سلطان حسین است
4 به زیر این خمیده طاق مینا دو چشم آدمیت زوست بینا