1 درین نوبتگه صورت پرستی زند هر کس به نوبت کوس هستی
2 حقیقت را به هر دوری ظهوریست ز اسمی بر جهان افتاده نوریست
3 اگر عالم به یک دستور ماندی بسا انوار کان مستور ماندی
4 گر از گردون نگردد نور خود گم نگیرد رونقی بازار انجم
1 ز مهجوری برآمد جان عالم ترحم یا نبی الله ترحم
2 نه آخر رحمت للعالمینی ز محرومان چرا فارغ نشینی
3 ز خاک ای لاله سیراب برخیز چو نرگس خواب چند از خواب برخیز
4 برون آور سر از برد یمانی که روی توست صبح زندگانی
1 شبی دیباچه صبح سعادت ز دولت های روز افزون ز یادت
2 ز قدر او مثالی لیلت القدر ز نور او براتی لیلت البدر
3 سواد طره اش خجلت ده حور بیاض غره اش «نور علی نور»
4 نسیمش جعد سنبل شانه کرده هوایش اشک شبنم دانه کرده
1 ز کنگردار کاخ شهریاری چو حارس دیده شکل کوکناری
2 به بیداری نمانده دیگرش تاب خواص کوکنارش کرده در خواب
3 ستاره از دهل کوبی دهل کوب هجوم خواب دستش بسته بر چوب
4 نکرده مؤذن از گلبانگ یا حی فراش غفلت شب مردگان طی
1 الهی غنچه امید بگشای گلی از روضه جاوید بنمای
2 بخندان از لب آن غنچه باغم وز این گل عطر پرور کن دماغم
3 درین محنت سرای بی مواسا به نعمت های خویشم کن شناسا
4 ضمیرم را سپاس اندیشه گردان زبانم را ستایش پیشه گردان
1 در آن خلوت که هستی بی نشان بود به کنج نیستی عالم نهان بود
2 وجودی بود از نقش دویی دور ز گفت و گوی مایی و تویی دور
3 جمال مطلق از قید مظاهر به نور خویش هم بر خویش ظاهر
4 دلارا شاهدی در حجله غیب مبرا دامنش از تهمت عیب
1 چنین گفت آن سخندان سخن سنج که در گنجینه بودش از سخن گنج
2 که در مغرب زمین شاهی به ناموس همی زد کوس شاهی نام طیموس
3 همه اسباب شاهی حاصل او نمانده آرزویی در دل او
4 ز فرقش تاج را اقبالمندی ز پایش تخت را پایه بلندی
1 جهان یکسر چه ارواح و چه اجسام بود شخص معین عالمش نام
2 بود انسان درین شخص معین چو عین باصره در چشم روشن
3 درین عین آن که چون انسان عین است جهان مردمی سلطان حسین است
4 به زیر این خمیده طاق مینا دو چشم آدمیت زوست بینا
1 خداوندا ز هستی ساده بودیم ز بیم نیستی آزاده بودیم
2 نخست از نیست ما را هست کردی به قید آب و گل پابست کردی
3 ز ضعف ناتوانایی رهاندی ز نادانی به دانایی رساندی
4 فرستادی به ما روشن کتابی به امر و نهی فرمودی خطایی
1 گهر سنجان دریای معانی ورق خوانان وحی آسمانی
2 چو تاریخ جهان کردند آغاز چنین دادند ازان آدم خبر باز
3 که چون چشم جهان بینش گشادند بر او اولاد او را جلوه دادند
4 صفوف انبیا یکجا پس و پیش ستاده هر صفی در پایه خویش