آثار جامی

صفحه 1 از 8
8 اثر از یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / یوسف و زلیخا در هفت اورنگ

یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی

1 درین نوبتگه صورت پرستی زند هر کس به نوبت کوس هستی

2 حقیقت را به هر دوری ظهوریست ز اسمی بر جهان افتاده نوریست

3 اگر عالم به یک دستور ماندی بسا انوار کان مستور ماندی

4 گر از گردون نگردد نور خود گم نگیرد رونقی بازار انجم

1 ز مهجوری برآمد جان عالم ترحم یا نبی الله ترحم

2 نه آخر رحمت للعالمینی ز محرومان چرا فارغ نشینی

3 ز خاک ای لاله سیراب برخیز چو نرگس خواب چند از خواب برخیز

4 برون آور سر از برد یمانی که روی توست صبح زندگانی

1 شبی دیباچه صبح سعادت ز دولت های روز افزون ز یادت

2 ز قدر او مثالی لیلت القدر ز نور او براتی لیلت البدر

3 سواد طره اش خجلت ده حور بیاض غره اش «نور علی نور»

4 نسیمش جعد سنبل شانه کرده هوایش اشک شبنم دانه کرده

1 ز کنگردار کاخ شهریاری چو حارس دیده شکل کوکناری

2 به بیداری نمانده دیگرش تاب خواص کوکنارش کرده در خواب

3 ستاره از دهل کوبی دهل کوب هجوم خواب دستش بسته بر چوب

4 نکرده مؤذن از گلبانگ یا حی فراش غفلت شب مردگان طی

1 الهی غنچه امید بگشای گلی از روضه جاوید بنمای

2 بخندان از لب آن غنچه باغم وز این گل عطر پرور کن دماغم

3 درین محنت سرای بی مواسا به نعمت های خویشم کن شناسا

4 ضمیرم را سپاس اندیشه گردان زبانم را ستایش پیشه گردان

1 در آن خلوت که هستی بی نشان بود به کنج نیستی عالم نهان بود

2 وجودی بود از نقش دویی دور ز گفت و گوی مایی و تویی دور

3 جمال مطلق از قید مظاهر به نور خویش هم بر خویش ظاهر

4 دلارا شاهدی در حجله غیب مبرا دامنش از تهمت عیب

1 چنین گفت آن سخندان سخن سنج که در گنجینه بودش از سخن گنج

2 که در مغرب زمین شاهی به ناموس همی زد کوس شاهی نام طیموس

3 همه اسباب شاهی حاصل او نمانده آرزویی در دل او

4 ز فرقش تاج را اقبالمندی ز پایش تخت را پایه بلندی

1 جهان یکسر چه ارواح و چه اجسام بود شخص معین عالمش نام

2 بود انسان درین شخص معین چو عین باصره در چشم روشن

3 درین عین آن که چون انسان عین است جهان مردمی سلطان حسین است

4 به زیر این خمیده طاق مینا دو چشم آدمیت زوست بینا

1 خداوندا ز هستی ساده بودیم ز بیم نیستی آزاده بودیم

2 نخست از نیست ما را هست کردی به قید آب و گل پابست کردی

3 ز ضعف ناتوانایی رهاندی ز نادانی به دانایی رساندی

4 فرستادی به ما روشن کتابی به امر و نهی فرمودی خطایی

1 گهر سنجان دریای معانی ورق خوانان وحی آسمانی

2 چو تاریخ جهان کردند آغاز چنین دادند ازان آدم خبر باز

3 که چون چشم جهان بینش گشادند بر او اولاد او را جلوه دادند

4 صفوف انبیا یکجا پس و پیش ستاده هر صفی در پایه خویش

آثار جامی

8 اثر از یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی